اما ایالت پارس و پایتخت آن استخر شایستگی اقامت شاهنشاه را نداشت. در اثر حوادث تاریخی بینالنهرین مرکز شاهنشاهی مشرق شده بود. سلوکیه و تیسفون وارث نقش سیاسی بابل عتیق شدند، چنانکه در زمان اسلام این میراث ببغداد انتقال یافت. اما دولت بزرگ مغربی یعنی روم تقریبا در پشت دروازههای پایتخت ایران بود. شهر تیسفون خارج از متن حقیقی کشور ایران و واقع در اراضی آرامیان بود و نواحی عربنشین از پشت دیوارهای شهر «وهاردشیر» شروع میشد (وهاردشیر با سلوکیه جدید شهری بود، که اردشیر بجای سلوکیه عتیق، که در سنه ۱۶۵ بدست آویدیوس کاسیوس سردار رومی ویران شد، بنا نهاد). در ماوراء فرات در محلی، که این شط بجانب دجله متمایل شده به فاصله ۵۰ کیلومتری آن میرسد، امارتی عربی در این زمان تشکیل شد بنام حیره، که تابع دولت شاهنشاهی ایران بود و حصاری محسوب میشد، که ایران را از تاختوتاز بدویان چادرنشین محفوظ میداشت.[۱] در شمال بادیة الشام دولتی عربی دیگری بنام غسانیان وجود داشت، که خراجگزار و متحد رومیان بود.[۲]
***
منابعی که در دست داریم، به ما اجازه نمیدهد، که کاملا در شخصیت اردشیر تعمق کنیم مورخان مشرق زمین در توصیف اخلاق و صفات شخصی مهارتی ندارند. تعریفی که میکند نوعی و صنفی است. چند تن از سلاطینی که محبوب مورخان ساسانی بودهاند و نویسندگان عرب و ایران اطلاعات خود را از کتب آن مورخان اخذ کردهاند، در نظر ما پادشاهانی پرهیزکار و نیرومند و قوی الاراده جلوه میکنند،