این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ
تا جهان بود، از سرِ آدم فراز | کس نبود از راهِ دانش بینیاز | |||||
مردمانِ بِخْرَد اندر هر زمان | راهِ دانش را بهر گونه زبان | |||||
گِرد کردند و گرامی داشتند | تا بسنگ اندر همی بنگاشتند | |||||
دانش اندر دل چراغ روشنست | وز همه بد بر تنِ تو جوشنست[۱] |
کتابِ کَلیله و دِمْنه از جملۀ آن مجموعههای دانش و حکمتست که مردمانِ خردمندِ قدیم گرد آوردند و «بهر گونه زبان» نبشتند و از برای فرزندانِ خویش بمیراث گذاشتند و در أعصار و قرونِ و متمادی گرامی میداشتند، میخواندند و از آن حکمتِ عملی و آدابِ زندگی و زبان میآموختند.
اَصلِ کتاب بهندی بود بنام پَنْچهتَنْتْره Panchatantra، در پنج باب فراهم آمده؛[۲]
- ↑ این چهار بیت در تحفةالملوک علیّ بن ابی حفص ابن فقیه محمود الاصفهانی از کلیله و دمنۀ رودکی نقل شده است. رودکی مضمون آن را از عبارات مبتدای کتاب الآداب الکبیر ابن المقفّع أخذ کرده است.
- ↑ آن پنج باب (یا پنج کتاب) در کلیله و دمنۀ ما این پنج باب است: باب شیر و گاو، باب دوستی کبوتر و زاغ و موش و باخه و آهو، باب بوف و زاغ، باب بوزینه و باخه، باب زاهد و راسو.