میگوید اعلیحضرت با مخالفین ایشان ارتباط دارند و مخالفین را تقویت میکنند و بنابراین چون با این ترتیب کاری از پیش نمیرود، ناگزیر به کنارهگیری هستند.
س- معذرت میخواهم این ملاقات قبل از نهم اسفند بود؟
ج- بلی. قبل از نهم اسفند بود. آن روز مذاکرات ما ادامه یافت و نگذاشتند ما برویم و نهاری هم برای ما آوردند. مخصوصاً والاتبار به من خطاب کرد و گفت: «آقای دکتر سنجابی، اعلیحضرت میل دارند نظر شما را بدانند». بنده هم همان مطالب را تکرار و اضافه کردم که همهی ما علاقهمند به شاه هستیم و میخواهیم شاه را حفظ بکنیم و شاه محترم باشد، ولی از طرفی هم این نهضت ملی ایران که آقای دکتر مصدق رهبرش هست، نباید شکست بخورد و شاه باید به این نهضت کمک بکند و این به نفع اعلیحضرت و محبوبیت ایشان است. آنهائی که در خدمت ایشان طور دیگری صحبت میکنند، اگر خیانت نکنند لااقل مشاورین بدی هستند. بعد آقایان علا و والاتبار گفتند نخیر شما را نمیگذاریم بروید تا این کار امروز تمام بشود. بعد از ناهار، خود شاه هم پایین پیش ما آمدند و نشستند و خودشان شروع به صحبت کردن، کردند و همان حرفها را تکرار کردند که من کمک به ایشان کردم، همه جا همراهی کردم، دکتر مصدق خواهرم را مزاحم تشخیص داد، او را از مملکت خارج کردم، گفتند با مخالفین ایشان رابطه دارم و آنها به دیدن من میآیند، من قطع رابطه با آنها کردم، دیگر چه مانده است؟ چه جور کمکی باید بکنم؟ بعد والاتبار به ایشان گفتند: «اعلیحضرت شما تشریف ببرید. این آقایان همه علاقمند به حفظ سلطنت هستند ما با آنها صحبت میکنیم و بالاخره نظر را حضورتان عرض میکنیم». شاه مجدداً به دفتر خودشان رفتند. ضمن صحبتها در حدود ساعت سه یا چهار بعدازظهر بود دیدیم که آقای دکتر مصباحزاده وارد همان اتاق شد و دکتر معظمی را صدا زد و آهسته با او صحبتهائی کرد. دکتر معظمی پیش من آمد و آهسته گفت: «دکتر مصباحزاده میگوید که چه اشکال دارد که شاه برای دو سه ماهی به عنوان معالجه به خارج از ایران برود که خیال مصدق راحت بشود».
س- دکتر عبدالله معظمی.
ج- بلی. دکتر عبدالله معظمی از قول دکتر مصباحزاده گفت. بعد یواش یواش خود آقایان