برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۰۰۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۳۹۶ —

*

  ایدوست گرفته بر سر ما دشمن یا دوست گزین بدوستی یا دشمن  
  نادیدن دوست گرچه مشکل دردیست آسانتر ازان که بینمش[۱] با دشمن  

*

  ای دست[۲] تو آتش زده در خرمن من تو دست نمیگذاری از دامن من  
  این دست نگارین که بسوزن زدهٔ هرچند حلال نیست در گردن من  

*

  آن لطف که در شمایل اوست ببین وآن خندهٔ همچو پسته در پوست ببین  
  نی‌نی تو بحسن روی او ره نبری در چشم من آی و صورت دوست ببین[۳]  

*

  چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بو آخر دل آدمی نه سنگست و نه رو  
  آنکس که نه راست طبع باشد نه نکو نه عاشق کس بود نه کس عاشق او  

*

  یکروز باتفاق صحرا من و تو از شهر برون شویم[۴] تنها من و تو  
  دانی که من و تو کی بهم خوش باشیم؟ آنوقت که کس نباشد الاّ من و تو  

*

  ما را نه ترنج از تو مرادست نه به تو خود شکری پسته و بادام مده  
  گر نار ز پستان تو که باشد و مه هرگز نبود به از زنخدان تو به  

*

  نه سرو توان گفت و نه خورشید و نه ماه آه از تو که در وصف نمیآئی آه  
  هرکس برهی میرود اندر طلبت گر ره بتو بودی نبدی اینهمه راه  

  1. دیدنش.
  2. ایدوست.
  3. این رباعی تنها در قدیمترین نسخه دیده شد.
  4. رویم.