برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۱۶۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۱۱۹ —

۱۱ – ط

  از جان برون نیامده جانانت آرزوست زنار نابریده و ایمانت آرزوست  
  بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند موری نهٔ و ملک سلیمانت آرزوست  
  موری نهٔ و خدمت موری[۱] نکردهٔ وآنگاه صف صفهٔ مردانت آرزوست  
  فرعون‌وار لاف اناالحق همی زنی وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست  
  چون کودکان که دامن خود اسب کرده‌اند دامن سوار کرده و میدانت آرزوست  
  انصاف راه خود ز سر صدق داد[۲] نه بر درد نارسیده و درمانت آرزوست  
  بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود شهپر جبرئیل مگس‌رانت آرزوست[۳]  
  هر روز از برای سگ نفس بوسعید یک کاسه شوربا و دوتا نانت آرزوست[۳]  
  سعدی درین جهان که توئی ذره‌وار باش گر دل بنزد[۴] حضرت سلطانت آرزوست  

۱۲ – ط

  هر که هر بامداد پیش کسی است هر شبانگاه در سرش هوسی است  
  دل منه بر وفای صحبت او کانچنان را حریف چونتو بسی است  
  مهربانی و دوستی ورزد تا ترا مکنتی و دسترسی است  
  گوید اندر جهان توئی امروز گر مرا مونسی و هم نفسی است  
  باز با دیگری همین گوید کاین جهان بیتو بر دلم قفسی است  
  همچو زنبور در بدر پویان هر کجا طعمهٔ بود مگسی است  

  1. در بعضی از نسخ چاپی و متأخر: مردی نهٔ و خدمت مردی.
  2. ظاهراً «دادهٔ» و متن مطابقست با نسخهٔ قدیمی و در نسخهٔ دیگر، انصاف درد خود ز سر صدق کردهٔ، و در نسخ چاپی: انصاف راه خود ز سر صدق دادهٔ.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ این دو بیت در نسخه‌های قدیم و معتبر نیست، و ظاهراً الحاق شده.
  4. قبول.