این برگ همسنجی شدهاست.
در اخلاق درویشان
— ۸۱ —
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود | تا اختیار کردی از آن این فریق را | |||||
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج | وین جهد[۱] میکند که بگیرد غریق را |
حکایت
یکی بر سر راهی مست خفته بود و زمام اختیار از دست رفته عابدی بروی گذر کرد و در آن حالت مستقبح او نظر کرد جوان[۲] از خواب مستی سر[۳] برآورد و گفت اذا مَرّوا بِاللغو مَرّوا کراما
اذا رأیت اثیماً کن ساترا و حلیماً | یا من تُقبح اَمری لِم لا تمر کریما[۴] |
متاب ای پارسا روی از گنهکار | ببخشایندگی در وی نظر کن | |||||
اگر من ناجوانمردم بکردار | تو بر من چون جوانمردان گذر کن |
حکایت
طایفه رندان بخلاف[۵] درویشی بدر آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند شکایت از بیطاقتی پیش پیر طریقت برد که چنین حالی[۶] رفت گفت ای فرزند خرقه درویشان جامه رضاست هر که درین کسوت تحمل بی مرادی نکند مدّعیست و خرقه برو حرام
دریای فراوان نشود تیره بسنگ | عارف که برنجد تنگ آبست هنوز |