ببسیاری مال و فرزندان و این کار بیگانگانست. بار خدایا مثل زندگانی دنیا چیست؟ کمثل غیثِ اعجب الکفار نباته. بارانیست که بر زمین آید و گیاهی سبز برویاند و روزی چند بماند و خرم باشد و خلق را بشگفتی می آرد، ثم یهیج فتراه مصفرا، پس باندک روزگار خشک کرده شود و زرد شود. ثم یکون حطاما، پس خاک گردد و ازان سبزی و طراوت هیچ نماند و فیالاخرة عذاب شدید و مغفرة مِن الله و رضوان، در آخرت حال دو است و منزل دو: دوزخ بدبختانراست و بهشت نیکبختانرا. و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور، و زندگانی دنیا نیست الا چیزی که بدان انتفاع گیرند و مغرور و فریفته گردند.
جان من، باسر آیت آی. اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة. پادشاه عالم عیب دنیا پیدا میکند و بیقدری او بخلق مینماید، تا مؤمن دل بدو ندهد و بطلب او مشغول نگردد تا بهشت و مغفرت مستحق گردد. جوانمردا دل در دنیا مبند که دنیا را بقا نیست، و دل در خلق مبند که خلق را وفا نیست، دل در خدا بند که بنده را به از خدا نیست. هل تحس منهم من احد او تسمع لهم رکرا. جوانمردا، دنیا چون تو معشوق[۱] بسیار داشت و با کسی وفا نکرد با تو هم نکند. کس را از آدمیان عمر چند لقمان حکیم نبوده است سه هزار سال عمر وی بود. چون عمرش بآخر رسید و ملکالموت بیامد او را دید در میان نیستان[۲] نشسته و زنبیل میبافت. ملکالموت گفت ای لقمان سه هزار سال عمر یافتی چرا خانهٔ نساختی؟ گفت ای عزرائیل ابله کسی که او را چون توئی در پی بود و او را پروای خانه ساختن بود.