برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۷۶۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۱۵۰ —

  هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم بیا و گر همه دشنام میدهی شاید  
  اگر چه هر چه جهانت بدل خریدارند[۱] منت بجان بخرم تا کسی نیفزاید  
  بکش چنانکه توانی که بنده را نرسد خلاف آنچه خداوندگار فرماید  
  نه زنده را بتو میلست و مهربانی و بس که مرده را بنسیمت روان بیاساید  
  مپرس کشتهٔ شمشیر عشق را چونی چنانکه هر که ببیند برو ببخشاید  
  پدر که چون تو جگرگوشه از خدا میخواست خبر نداشت که دیگر چه فتنه میزاید  
  توانگرا در رحمت بروی درویشان مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید  
  بخون سعدی اگر تشنهٔ حلالت باد[۲] تو دیر زی که مرا عمر خود نمی‌پاید[۳]  

۲۸۰– ب

  مرو بخواب که خوابت ز چشم برباید گرت مشاهدهٔ خویش در خیال آید  
  مجال صبر همین بود و منتهای شکیب دگر مپای که عمر اینهمه نمیپاید  
  چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی؟ تو خود بیا که دگر هیچ در نمیباید  
  اگر چه صاحب حُسنند در جهان بسیار چو آفتاب برآید ستاره ننماید  
  ز نقش روی تو مشاطه دست بازکشید که شرم داشت که خورشید را بیاراید  
  بلطف دلبر من در جهان نبینی دوست که دشمنی کند و دوستی بیفزاید  
  نه زنده را بتو میلست و مهربانی و بس که مرده را بنسیمت روان بیاساید[۴]  
  دریغ نیست مرا هر چه هست در طلبت دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید؟  
  چرا و چون نرسد دردمند عاشق را مگر مطاوعت دوست، تا چه فرماید  
  گر آه سینهٔ سعدی رسد بحضرت دوست چه جای دوست که دشمن برو ببخشاید  

  1. در یک نسخهٔ قدیم: لطیف را همه کس مشتری بود لیکن.
  2. در یک نسخهٔ قدیم: اگر میل کنی سهلست.
  3. در نسخ قدیمی مطابق قواعد خطی «نمی‌باید» است.
  4. این بیت مکرر و در در غزل پیش نیز هست.