این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

۴۳
مازیار

تاریخ زندگانی مازیار خودش اخراج خواهد شد. بعد از آن نامه ای به شادان پسر فضل که متصدی دیوان خراج او بود نگاشت ' باین مضمون: «بنام ایزد بخشایندۀ بخشایشگر چندبار مارا آگاهی دادند و بر ما محقق گردید که نادانان خراسان و تپورستان درباره ما هرزه درائی و ژاژخائی میکنند و اخباری بر خلاف ما میسازند و ازروی بدخواهی برای دولت ما و بدگوئی از طرز اداره ما سر خویش را بدان اخبار گرم میدارند و بدشمنان ما نامه می نویسند و آرزوی برخاستن فتنه و برگشتن کار ما را دارند و نعمت ما را کفران میکنند و امن و آسایش و رفاه و گشایش را که خدا برای ایشان خواسته است فرو میگذارند بطوری که شنیده ایم هیچ سرداری یا مفتشی وارد ری نمیشود یارسولی خواه كوچك وخواه بزرگ پیش ما نمیآید که مردم درباره او چنین و چنان نگویند و بجانب او گردن نکشند و سخنانی که خداوند گواه بطلان آنست نسرایندو خداوند هر بار امید ایشان را در آن باب بنومیدی بدل نکند. و هیچ گاه قضیه پیش ایشان را از کار بعد باز نمیدارد و هیچ گونه ترس و پروائی از این کار ندارند. همۀ اینها را مامیبینیم و چشم میپوشیم و برای باقی ماندن عموم ایشان و حفظ آرامش و صلح این اعمال ناگوار آنان را بر خویشتن هموار میکنیم. اما اینکه ما گزند و آزاری بایشان نمی رسانیم و از مالش دادن آنان خودداری لازم میشماریم نتیجه ای جز لجاج و گردنکشی ایشان نمیدهد. اگر شروع بگرفتن خراج را برای رعایت حال و مدارای با ایشان بتأخير اندازیم میگویند معزول شده است و هر گاه زودتر از هنگام معهوداقدام کنیم می گویند ناچار حادثه ای رخ داده است. و دست ازین خودسری

ا - منشی مازیار علی پسرر بن نصرانی طبری ،بود رجوع شود بص ۵۱ حاشیه ۲.