برگه:Manteq-ol-teyr.pdf/۱۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۵
  تا نشانی یافت جان من ز تو بی‌نشانی شد نشان من ز تو  
  حاجتم آنست ای عالی گهر کز سر فضلی کنی در من نظر  
  زان نظر در بی‌نشانی داریم بی‌نشانی جاودانی داریم  
  زین همه پندار و شرک و ترهات پاک کردانی مرا ای پاک ذات  
۳۸۵  از گنه رویم نکردانی سیاه حق هم‌نامی من داری نگاه  
  طفل راه تو منم غرقه شده گرد من آب سیه حلقه شده  
  چشم آن دارم کزین آب سیاه دست من گیری و باز آری براه  

حکایت

  مادری را طفل در آب اوفتاد جان مادر در تپ و تاب اوفتاد  
  در تحیر طفل میزد دست و پا آب بردش تا بناو آسیا  
۳۹۰  آب از پس رفت و آن طفل عزیز بر سر آن آب غلطان رفت نیز  
  خواست شد در ناو مادر کان بدید شد سبک در آب و ویرا بر کشید  
  مادرش آن لحظه ویرا برگرفت شیر دادش حالی و در بر گرفت  
  ای ز شفقت داده مهر مادران هست این غرقاب را ناو گران  
  چون در آن غرقاب حیرت اوفتم پیش ناو آب حسرت اوفتم  
۳۹۵  مانده سرگردان چو آن طفل در آب دست و پای می‌زنیم از اضطراب  
  آن نفس ای مشفق طفلان راه از کرم در غرقهٔ خود کن نگاه  
  رحمتی کن بر دل پر تاب ما دستگیری کن به بین غرقاب ما  
  شیر ده ما را ز پستان کرم برمگیر از پیش ما خوان کرم  
  ای ورای وصف و ادراک آمده از صفات واصفان پاک آمده  
۴۰۰  دست کس نرسید بر فتراک تو لاجرم هستیم خاک خاک تو  
  خاک تو یاران پاک تو شدند اهل عالم خاک خاک تو شدند  
  هر که خاکی نیست یاران ترا دشمنست او دوستداران ترا  
  اولش بوبکر و آخر مرتضا چار رکن کعبهٔ صدق و صفا  
  آن یکی در صدق همراز و وزیر وان دگر در عدل خورشید منیر  
۴۰۵  وان یکی دریای آزرم و حیا  
  وان دگر شاه اولوالعلم و سخا