سیهزار مکتب و مدرسه دارد؛ در حالی که در وطن ما هنوز ده مکتب مقدمات نیست و ده کتاب مفید اطفال یا رجال تألیف نشده.» «دستگاه ستاتیستیک نداریم، دفتر نفوس نداریم، ولادت و وفات سکنه در هیچ جا ثبت نمیشود. حال آن که هر چوپان میداند که کدام گوسفند او توأم زاییده و همهٔ بچه گوسفند یا برههای او چند است.!»
راه در ایران اصلا معنا و مفهوم واقعی ندارد، و هرجا را که قاطر و الاغ لگد کوبید راه می نامند. «صعوبت راه، بیمبالاتی صاحب ملک از متاعب زیردستان، جهل ملت به فواید تسطیح معابر و تسهیل مسالک، حالت بارکشهای بیزبان، درجهN تحمل انسان و حیوان به هر گونه مخاطرات و صعوبات، بارها فکر و توجه نویسندهٔ کتاب را به خود مشغول میدارد. معلوم است که فقدان راه لطمات عظیمی به اقتصاد کشور وارد میآورد و کتاب به عنوان مثال درد دل کدخدای یک ده را برای نویسنده به یاد میآورد میگوید: حاصل مزارع خوب است، «چه فایده همه در بن چاه میپوسد. اگر به بازار بفرستیم قیمت گندم را باید به کرایه بدهیم. از این جهت زراعت زیاد نمیکنیم، آن قدر میکاریم که میخوریم و تخم نگه میداریم. با وجود این الان دوهزار خروار گندم در ده ما موجود است.»
یکی دیگر از عوارض استبداد «ادبیات، مسخرهٔ اوست که نویسندگان و شاعران آن «جز افسانه و دروغ کتابی نویسند، جز تملق بیادبانه شعری نبافند! و کتب ادبیات ما همه حاکی تملق و چاپلوسی و تحمل ظلم و فساد و استبداد و اجبار است.»، و در همین نوشتههای متملقانه است که «خرابی بلاد و مهاجرت عباد را آبادی زیاده و کثرت عدل و داد به قلم میدهند.» و مردم را به طلب نفع شخصی خرابی دیگران تبلیغ میکنند و میآموزند که «کم گو و بجز