تراشد، به من ناگوار آید که شخص بادانش چرا این قدر در اثبات عقاید باطل خود اصرار دارد. سخن امپراتور روم «مارک اورل[۱]» به یادم میآید که مینویسد: شکر خدا را که فصاحت بیان خود را دلیل اثبات عقاید خود نمودم. باید دانست که هر کس هرچه میداند او را حق میپندارد؛ و هر طایفه هرچه دارد به او خوشنود است. ناشر این همه عقاید متباینه و اقوال مختلفه اعلم و اعقل اعصار خود بودهاند. پس بهتر آن است که در محاوره هر کس رأی و دلیل خود را واضح و ساده بگوید و ایراد کند. و در عدم قبول «لکم دینکم ولی دینی[۲]» را میزان عمل نماید.
حسین باز حلوای لطیف سخن خود را، که از روغن و عسل فصاحت و بلاغت میپخت، به نمک تعصب مخلوط کرد و بیمزه نمود. میخواست ثابت نماید که در روسیه علم و صنعت و آزادی از سایر ملل متمدنه کمتر نیست. حال آنکه در روسیه دلی نیست که از فقدان نشر معارف در او اثری نباشد. در روسیه صاحب سواد از صد، سی نفر است، آن هم در بلاد. سکنهٔ قراه کلاً بیسوادند. اگر ششصد شهر روسیه و شانزده میلیون سکنهٔ نفوس آنها را صاحب سواد حساب بکنیم باز حسین اثبات قول خود را قادر نباشد. حسین گاهی از دارالفنون تهران چنان وصافی میکند که گویی این مدرسه اقلا اسم بیمسمایی دارد، حال آنکه مجلس معارف جدیدالاحداث تهران و بعضی اجزای اوکافی است که شخص منصف ارزش و نتایج آن مدرسه را کاملاً بداند و مشخص