میسازد و گاهی هم اگر قوّت گیرد از بیخ و بن بر میاندازد. کسانی که میتوانند محاکمات ذوق سلیم خود را با عواطف و احساسات مکنون؛ یعنی با سوابق غریزی خویش التیام داده و تطبیق کنند، در واقع، اشخاص بختیار و مسعودی هستند. برای خوشبین[۱] بودن و زندگانی بالّنسبه سعادتمندی گذرانیدن، چارهٔ دیگری جز این نیست، در این کار خیر هم حاجتی باستخاره نمیباشد، تأمّل زیادی هم نباید کرد. مشاورهٔ با عقل، اصلاً، لزومی ندارد و رأی او را هم هرگز نباید پرسید.
آنها که بکار عقل در میکوشند | هیهات که جمله گاونر میدوشند! | |||||
آن به که لباس ابلهی در پوشند؛ | کامروز به عقل ترّه می نفروشند. |
حالا که اینطور است؛ پس باید در مسائل گذشته، تجدید نظری کرد. آنچه را که مفید و مثمر است و بدرد زندگی میخورد، قبول کرده و بمورد عمل گذاشت و هرچه را که مضرّ یا زاید است و بدرد نمیخورد بدور انداخت. در این صورت برنامهٔ سابق را باید عوض کرد و طرح تازهای ریخت و زندگانی را بر طبق آن براه انداخت؛ شاید بتوان تا اندازهای مسعود و بختیار بسر برد.
آنچه مسلّم است و نمیتوان انکارش کرد، انقلاب دائمی حادثات عالم است که همیشه و در همه جا مورد تجربه و آزمایش آدمی بوده و هرگز تخلّفی نشان نداده و چیزی که در میان آن حادثات مهمّتر از همه بنظر میرسد، مسئلهٔ حیاتست که منشاء و مبنای شعور نوع بشر میباشد؛ چه آنکه اگر حیات نبود؛ شعوری پیدا نمیگشت و اگر شعوری بمنصّهٔ ظهور نمیپیوست؛ هستی عالم امکان و تجلّی کاینات و توالی حادثات، هیچکدام، کشف و ادراک نمیشد و در واقع، وجود و عدم جهان و هر چه در او هست، یکسان میبود؛ پس، این کیمیای هستی که حیاتش مینامیم، گرانبهاترین موهبتی است که بابناء بشر اعطا شده است و شاید بهمین سبب است که در بذل و بخشش آن غایت و نهایت انصاف رعایت گردیده؛ یعنی بهمهٔ افراد، علی السوّیه، تقسیم شده و هیچگونه تبعیضی بعمل نیامده و بهیچکس ذرّهای کم یا زیاد داده نشده
- ↑ Optimiste