این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
رباعیات خیام
۱ – ۱۷۴ حج
آمد سحر این ندا ز میخانهٔ ما:– | کای رند خراباتی و دیوانهٔ ما | |||||
برخیز که پر کنیم پیمانه ز می | زان پیش که پر کنند پیمانهٔ ما. |
۲ – ۲۰۸ حج
از بادهٔ ناب لعل شد گوهر ما، | آمد بفغان ز دست ما ساغر ما، | |||||
از بس که همی خوریم می بر سر می | ما در سر می شدیم و می بر سر ما. |
۳ – ۴ سع
برخیز؛ بتا، بیار بهر دل ما، | حل کن بجمال خویشتن مشکل ما، | |||||
یک کوزه شراب؛ تا بهم نوش کنیم | زان پیش که کوزهها کنند از گل ما. |
۴ – ۴ بو
تا بتوانی رنجه مگردان کس را، | بر آتش خشم خویش منشان کس را، | |||||
گر راحت جاودان طمع میداری، | میرنج همیشه و مرنجان کس را. |
۵ – ۱۷۱ کم – ۵ رز
چون در گذرم بباده شوئید مرا، | تلقین ز شراب ناب گوئید مرا، | |||||
خواهید بروز حشر یابید مرا؛ | از خاک در میکده جوئید مرا. |
۶ – ۲۸۷ حج – ۲ رز – ۵ بو
چون عهده نمیشود[۱] کسی فردا را؛ | حالی خوش کن تو ایندل شیدا را[۲] | |||||
می نوش بروی[۳] ماه، ای یار،[۴] که ماه | بسیار برآید[۵] و نیابد ما را. |