این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
رباعیات خیام
۳۵۳
۲۴۰ – ۲۱۶ کم – ۱۲۲ رز
دهقان قضا بسی ز ما کشت و درود؛ | غم خوردن بیهوده نمیدارد سود[۱]. | |||||
پر کن قدح می، بکفم در نه زود؛ | تا باز خورم که بودنیها همه بود!.. |
۲۴۱ – ۶۶ بو
دیدم بسر عمارتی مردی فرد؛ | کاو گل بلگد میزد و خوارش میکرد، | |||||
آن گل بزبان حال با او میگفت: | «ساکن؛ که چو من لگد بسی خواهی خورد». |
۲۴۲ – ۲۱۱ کم – ۱۲۰ حج – ۱۲۳ رز – ۶۷ بو
روزیست خوش و هوا نه گرمست و نه سرد[۲]، | ابر از رخ گلزار همی شوید گرد، | |||||
بلبل بزبان حال ما با گل زرد[۳] | فریاد همی زند[۴] که «می باید خورد» |
۲۴۳ – ۱۹۳ حج
روزی که طلوع صبح ازرق باشد؛ | باید که بکف، می مروّق باشد. | |||||
گویند در افواه که «حق تلخ بود» | باید بهمه حال که می حق باشد. |
۲۴۴ – ۴۹ حج – ۱۱۶ کم – ۱۲۴ رز – ۶۸ بو
زان پیش که بر سرت[۵] شبیخون آرند، | فرمای که تا[۶] بادهٔ گلگون آرند. | |||||
تو زر نهٔ، ای غافل نادان[۷]، که ترا | در خاک نهند و باز بیرون آرند. |
۲۴۵ – ۷۰ حج
زان پیش که کوری بمن آکنده شود | و اجزای وجود من پراکنده شود، | |||||
ای باده، سر از گور صراحی بردار؛ | باشد که دل مردهٔ من زنده شود. |
۲۴۶ – ۱۱ ئف
زانگه که نهاد خلق بنهادستند، | بر هرچه قرار داده شد، شادستند. | |||||
پیشی طلبان بهم در افتادستند؛ | پیشی مطلب؛ که دادنی دادستند. |