این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
رباعیات خیام
۳۸۳
۴۴۹ – ۲۶۶ حج – ۲۵۲ کم – ۲۴۳ رز
بر قالب غم پذیر[۱] من رحمت کن، | بر جان و دل فقیر[۲] من رحمت کن، | |||||
بر پای خرابات رو من بخشای، | بر دست پیاله گیر من رحمت کن. |
۴۵۰ – ۱ ئف
بر موجب عقل زندگانی کردن، | چون من بکنی؛ که میتوانی کردن. | |||||
استاد تو روزگار چابکدستست؛ | چندان بسرت زند که دانی کردن. |
۴۵۱ – ۲۰۴ کم – ۲۴۴ رز
بشنو ز من، ای زبدهٔ یاران کهن، | اندیشه مکن[۳] زین فلک بیسر و بن، | |||||
بر گوشهٔ عرصهٔ قناعت[۴] بنشین؛ | بازیچهٔ چرخ[۵] را تماشا میکن. |
۴۵۲ – ۱۵۴ حج
تا بتوانی خدمت رندان میکن، | بنیاد نماز و روزه ویران میکن، | |||||
بشنو سخن راست ز خیام عمر؛ | می میخور و ره میزن و احسان میکن. |
۴۵۳ – ۳ مج
تا چند کنی خدمت دونان و خسان؟ | جان بر سر هر طعمه منه چون مگسان، | |||||
نانی بدو روز خور؛ مکش منت کس؛ | خون دل خود خوری؛ نه از نان کسان. |
۴۵۴ – ۱۹۷ حج
تا کی غم آن خورم کزین چرخ کهن | احوال مرا نه سر پدیدست و نه بن؟ | |||||
زان پیش که رخت ازین سرا بربندم، | ساقی، بدهم می که همینست سخن. |
۴۵۵ – ۲۴۵ رز
جانها همه آب گشت و دلها همه خون؛ | تا جست حقیقت از پس پرده برون. | |||||
ای با علمت خرد رد و گردون دون، | از تو دو جهان پر و تو از هر دو برون. |