برگه:Parvindoxtaresāsān.pdf/۱۰۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۱۰۸
اصفهان نصف جهان

اما وقتی میکنم از ته دل است.»

ولی از صورتش پیدا بود هیچوقت از ته دل عزاداری نکرده. سر راه برخوردیم بگنبد گلی که دیواری دور آن بود، درشکه‌چی گفت: اینجا اسمش ابودردا است و مردم در اینجا آش رشته و آش برگ میپزند تا مرادشان داده بشود.

هنوز بقصبه کلاهدون (گاردالان) نرسیده بودیم که زیر سقفی درشکه ایستاد. اینجا سردر نصرآباد بود که در سنه ۶۰۰ ساخته شده و از قرار معلوم کاشیکاری آن تعریفی است. من پیاده شدم که بروم بتماشا، ولی پیرزنی که خودش را در چادرشب پیچیده بود گفت: «پس چرا سگت را نیاوردی؟ خوب برو، برو، لازم نیست بیائی اینجا!» زیر دالان چند آخوند و دوسه نفر دهاتی نشسته بودند. چون درشکه‌چی بمسخره گفته بود که روز قتل با بودن سگ ممکن است ما را با دسته‌بیل پذیرائی بکنند منهم دوباره سوار شدم و ازین تماشا چشم پوشیدم و نصیحت درشکه‌چی را بگوش گرفتم. بعداز آنکه مدتی دور شدیم درشکه کلاهدون کنار جوی بزرگی ایست کرد، ما پیاده شدیم و گردن بارنی را بسر شلاق درشکه‌چی گره زدیم تا دنبالمان نیاید، و از همانجا راهنما جلومان افتاد. در میدانگاهی که رسیدیم دسته‌ای مشغول سینه زدن بودند و دو منارهٔ کوتاه آجری با کاشیکاری مختصر که از هرکدام چهار سر تیر قیقاجی بیرون آمده بود نمایان شد. این همان منار جم‌جم معروف بود. وارد حیاط که شدیم پیدا بود که بتازگی همهٔ آن مرمت شده است.