برگه:Parvindoxtaresāsān.pdf/۱۴۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

هوسباز

رگبار تندی چون بارانهای بدو پیدایش زمین شلاق‌وار بر زمین بی‌دفاع فرود می‌آمد و باد ذرات کوچک آب را جمعاً بصورت غبار روی معبر قیراندود جابجا مینمود و حال آنکه دریا ساکت و آرام با عشق کهن و عمیق خود در مه سربی‌رنگی مستور بود. همه‌چیز مرطوب و چسبنده و لزج شده بود و رطوبت در همه‌چیز نفوذ داشت حتی در بدن رخنه کرده روح را کسل کرده بود. لرزهٔ اشتیاقی در تمام موجودات جولان داشت و باد جنون یا مستی، ترک و بیزاری جاهلانه‌ای نسبت بهمه‌چیز حتی هستی در اعماق وجود بر انگیخته بود. در میان این غوغای تمایلات هوس‌انگیز آبهم جاری بود، آبی که گویی در اثر خشم خدایان فرومیریخت و صدای آن سایر صداها را از بین برده بود و دفعتاً هم متوقف میگردید.

اطاقی که اخیراً در مرتبه تحتانی بنائی اجاره کرده بودم ظاهراً راحت بود ولی هنوز نتوانسته بودم باشیاءِ موجود در آن عادت کنم. اثاثیه آن ظاهر عجیب و مرموز و محکمی داشت: کمد خپله و قرص و گنجهٔ بلند و باریک و عملی ولی نخاله مسخره و میز کت‌وکلفت گرد و آئینهٔ ظریف آن همه مثل این بود که بمن توجه تهدیدآمیزی دارند. بوی زنندهٔ تندی که