دهندگان را از مقربان خواند و مال[۱] مردم زکوةدهنده در میان دیگر قوم چون مثال بادشاه است در میان رعیت کی روزی ده او بود و دیگران روزیخواره و حق تعالی تقدیر کرد تا گروهی درویش باشند و گروهی توانگر و توانا باشند، با آنک همه اگر همه را توانگر گردانیدی توانستی ولکن دو گروه از آن کرد تا منزلت و شرف بندگان بدید آید و برتران از فروتران بیدا شوند کی چون بادشاه که یک خدمتگار را روزی ده قوی کند، بس اگر این خدمتگار که روزی ده بود روزی خورد و ندهد از خشم بادشاه ایمن نباشد. اما زکوة در سالی یک بارست و بر تو فریضه است، لکن اگرچه صدقه فریضه نیست در مروت و مردمی است، چندانک توانی میده و تقصیر مکن که مردم صدقه ده دایم در امن خدای تعالی باشد و امن از خدای تعالی بغنیمت باید داشت و زنهار ای بسر که در نهاد زکوة و حج دل بشک نداری و کار بیهوده نسگالی و نگویی که دویدن و برهنه بودن و ناخن تاجیدن و موی نابیراستن جراست و از بیست دینار نیم دینار چیست (ص ۲۱) و زکوة جیست و زکوة گوسفند و شتر چه بود و گوسفند چرا قربان کنند، بدین حکمت دل باک دار و گمان مبر که آنج تو ندانی خیری نیست که خیری آنست که ماندانیم[۲] و تو بفرمان برداری حق تعالی مشغول باش که ترا با جون و جرا هیج کار نیست؛ جون این فرمان بجای آوردی بشناس که حق ما درو بدر هم از فرمان خدای است عزّوجل.
برگه:Qabus nama.pdf/۶۵
این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۱۵