این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۴۷۸
هان کوزه گرا بپای اگر هشیاری | ||||||
تا چند کنی بر گِل آدم خواری | ||||||
انگشت فریدون و کف کیخسرو | ||||||
بر چرخ نهادهای چه میپنداری |
۴۷۹
هنگام صبوح ای صنم فرّخ پی | ||||||
برساز ترانهایّ و پیش آور می | ||||||
کافکند بخاک صدهزاران جم و کی | ||||||
این آمدن تیرمه و رفتن دی |
۴۸۰
یارب بگشای بر من از رزق دری | ||||||
بیمنّت مخلوق رسان ماحضری | ||||||
از باده چنان مست نگه دار مرا | ||||||
کز بیخبری نباشدم دردسری |
پایان رباعیات