این برگ همسنجی شدهاست.
۴۰
بارها با خویش اندیشیدهام | در خلاصی زین بلا پیچیدهام | |||||
لیک چون یادم از آن ماه آمدست | جان من در ناله و آه آمدست | |||||
تا فتاده چشم من بر روی او | کردهام رو از دو عالم سوی او | |||||
در تماشای رخ آن دلپسند | نی نصیحت مانده بر یادم نه پند |
(حکایت روباه و روباه بچّه)
۷۱۵ | گفت با روباه بچّه مادرش | چون بباغ میوه آمد رهبرش | ||||
میوه چندان خور که بتوانی بتگ | رستگاری یافتن زآسیب سگ | |||||
گفت ای مادر چو بینم میوه را | کی توانم کار بست این شیوه را | |||||
حرص میوه پردهٔ هوشم شود | وز گزند سگ فراموشم شود |
(نصیحت کردن حکیم سلامان را)
چون شه از پند سلامان شد خموش | شد حکیم اندر نصیحت سخت کوش | |||||
۷۲۰ | گفت کای نوباوهٔ باغ کهن | آخرین نقش بدیع کلک کن | ||||
حرف خوان دفتر هفت و چهار | خط شناس صفحهٔ لیل و نهار | |||||
خازن گنجینهٔ آدم توئی | نسخهٔ مجموعهٔ عالم توئی | |||||
قدر خود بشناس و مشمر سرسری | خویش را کز هرچه گویم برتری | |||||
آنکه دست قدرتش خاکت سرشت | حرف حکمت در دل پاکت نوشت | |||||
۷۲۵ | پاک کن از نقش صورت سینه را | روی در معنی کن آن آئینه را | ||||
تا شود گنج معانی سینهات | غرق نور معرفت آئینهات | |||||
چشم خویش از طلعت شاهد بپوش | پیش ازین در صحبت شاهد مکوش | |||||
چیست شاهد صورت پر عار و عیب | از هوس نی دامنش پاک و نه جیب | |||||
بر چنین آلودهٔ مفتون مشو | وز حریم عافیت بیرون مشو |