این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
غباری در بیابانی
نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی | ||||||
نه بر مژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی | ||||||
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی | ||||||
نه شام بی فروغم را ، نشانی از سحرگاهی | ||||||
نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی نه از جمعی | ||||||
ندارد خاطرم اُلفت، نه با مهری نه با ماهی | ||||||
بدیدار اَجل باشد، اگر شادی کنم روزی | ||||||
به بخت واژگون باشد، اگر خندان شوم گاهی | ||||||
کیم من؟ آرزو گُم کردهای تنها و سرگردان | ||||||
نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی | ||||||
گَهی افتان و خیزان، چون غباری در بیابانی | ||||||
گَهی خاموش و حیران، چون نگاهی بر نظرگاهی | ||||||
رهی، تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها | ||||||
باقبال شرر نازم، که دارد عمر کوتاهی |
مهرماه ۱۳۳۲ |
۸