برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۹۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

عمل را که نفس می کند که در ذهن ایجادصور می نماید تخیل می نامند.

با تصدیق به این فقره شك نيست که صور تخیلی غالبا قوت و روشنی رانتظام محسوسات را ندارند . از این گذشته می بینیم ایجاد محسوسات به اختیار ما نیست . مثلا ، وقتی که روز چشم را باز می کنیم دیدن و ندیدن اشیاء از اختیار ما بیرون است ، هرچه بخواهیم نمی توانیم ببینیم یا پدیدار کنیم ، و آنچه می بینیم دیدن یا پدید کردنش را اراده نکرده ایم، پس، یقین است که ذات دیگری هست که بر ایجاد این تصورات در ذهن ما توانا می باشد و آن ذات باری است ، ومن به جای اینکه محسوسات خود را به جوهرهای جسمانی منتسب سازم به اراده خداوند نسبت می دهم، پس ذاتی که من می توانم به حقیقتش معتقد شوم نخست ذات باری است ، دوم نفوس یا ارواحند که مخلوقند.

پس ، صور محسوس را خداوند در اذهان ما ایجاد می کند و آنها را اشياء وحقایق می گوئیم ، و تصورهای مخیل که نفس پدیدار کننده آنست عکس و شبح صور محسوس است ، و بهمین جهت چنانکه گفتیم قوت و روشنی آنها کمتر از محسوسات می باشد . در هر حال محسوسات هم صورتهای ذهنی هستند ، و در خارج حقیقتی ندارند ، ولیکن ارتباط آنها با یکدیگر به حکمت بالغه الهی منتظم ودر تحت تربیت و ضابطه است، و آن انتظام وانضباط را قوانین طبیعی می نامیم وچون به تجربه دریافتیم در امور زندگانی خود از آنها استفاده می کنیم .

بر کلی محسوسات را به معانی تشبیه می کند ، واحساسات را به الفاظ یعنی همچنان که از الفاظ پی به معانی می بریم ومطالب استنباط می کنیم ؛ همان قسم از حواس پی به اموری می بریم که برای ما سود وزیان دارند ، وما را خوش یا ناخوش می کنند ؛ و نیز حـادثات طبیعت وجریان امور طبیعی را دال ومدلول یکدیگر می داند نه علت و معلول ، ومی گوید ، علت حقیقی امور خدا است که بحث از او


–۱۴۳–