برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۴۰۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

نیست بلکه نقاد[۱] فلسفه است هرچند نقادی هم قسمتی از فیلسوف بودن است ، و نتیجه نقادی او تشكيك در وجود ذرات[۲] است ، خواه ذوات ذهنی و درونی یعنی روحانی[۳] و نفاني ، خواه بیرونی یعنی جسمانی[۴] وفقط چیزی که به وجودش تصدیق دارد عوارض وحادثات[۵] است ؛ که در ذهن ایجاد تأثر[۶] و تصور[۷] یا صور وسمانی می کنند . معانی را تصویر وشبح ورونوشت[۸] صور محسوس می پندارد و به این وجه معقولات را هم منتهی به محسوسات می نماید. وعلم انسان را منحصر در تجربه حسی[۹] قرار میدهد و در نتیجه در اکثر عقاید راسخ فيلسوفان وفلسفة جزمی[۱۰] ایشان تزلـزل


  1. Critique در ترجمه این کلمه از لفظ انتقاددوری جستیم برای اینکه امروز معنی متبادر به ذهن از این لفظ در میان ماعيب - جوئی است ، وحال آنکه مقصود عیب جوئی از کسی یا چیزی نیست ، بلکه مراد معنی حقیقی نقادی است ، یعنی سنجیدن وحق و باطل را تشخیص دادن و این لفظ در نزد اروپائیان در هر مورد به کار می رود ولیکن در فلسفه جدید اصطلاح خاص است برای فلسفه هیوم ، و مخصوصا فلسفة كانت که از این پس بیان خواهیم کرد ، ومقصود نقادی و تحقیق در چگونگی علـم وعقل انسان است و مورد بحث ساختن معلومات ، برای اینکه تکلیف دانش طلبان در جستجوی دانش روشن شود، و انتقاد از تعلیمات حکما در ضمن این نقادی به تبع و ناچار پیش می آید ، نه اینکه بنـاى هيوم و كانت انتقـاد حـکهای پیشین باشد . خوانندگان ما در فصلهای آینده این نکته را همواره باید متوجه باشند .
  2. Substances یا Essences
  3. Spirituelles
  4. Corporelles یا Matérielles
  5. Phénomênes
  6. Sensation یا Impression
  7. Idées
  8. Copie
  9. Empirisme
  10. Dogmatisme
–۱۵۴–