برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۴۵۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

جماعت اول را به اعتبار اینکه تکیه بر تعقل دارند و اصحاب عقل[۱] گفتند و به اعتبار اینکه به مطابق بودن معلومات عقلی با حقیقت جازم بودند ، ایشان را «جزمی»[۲] می گوئیم . جماعت دوم به اعتبار اینکه حس و تجربه را اصل دانسته اند «اصحاب تجربه»[۳] و «اصحاب حس»[۴] خوانده شده اند ، و بنا بر اینکه به مطابق بودن معلومات با حقیقت یقین ندارند ایشان را « شكاك ، یا «مشكك»[۵] یا مردد می گوئیم ، و دانشمندان ما « سوفسطائی » می گفتند.

كانت در تحقیقات نقادی خود در این مقام است که حقیقت امر را میان این دوطریقه به دست آورد ، ومعلوم کند که آیا واقعا فلسفه اولی معنی دارد یا ندارد ؟ وموجه هست یا نیست ؟ واگرهست حدود آن چیست ؟ و تا چه اندازه میتوان به او اعتماد کرد؛ وصاحبنظران احوال حكما را در اروپا در سده هیجدهم تشبیه کرده اند به احوالی که در اواخر سده پنجم پیش از میلاد در یونان روی داده بود ؛ که بازار سوفسطائیان گرم و از این روعقاید در مبانی اخلاق مشوش ومضطرب گردیده بود[۶] و بنا بر اين كانت را نظیر فراط خوانده اند که کوشید تا افکار را به مجرای صحیح بیندازد وكانت شباهت دیگری هم به سقراط دارد که او نیز در پی آنست که خود را باید شناخت ؛ یعنی مقدار و ارزش عقل انسانی را باید معلوم کرد.

در واقع تحقيقات كانت مقدمه فلسفه است وروش را به دست هی دهد ، از این رو که معلوم می کند که عقل انسان چه می تواند دریابد ؟ وچه اندازه و چگونه می تواند درك حقيقت کند : و روشی


  1. Rationalistes
  2. Dogmatistes
  3. Empiristes
  4. Sensualistes
  5. Sceptique
  6. رجوع کنید به جلد اول این کتاب در پایان فصل اول و آغاز فصل دوم.
–۱۹۹–