برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۴۷۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

ها ، خواه محسوس و خواه معقول ، مصنوع ذهنما هستند و بنابراین عالم و معلوم متحدند ، و به این وجه است که علم برای انسان میسر می شود .

مقولات در علم به منزله صورت اند و وجدانیات به منزله ماده آن می باشند ، ووجود هر دو برای علم ضروری است . زیرا که ماده بی صورت متحقق نمی شود ، و صورت بی ماده همچون ظرف بیمظروف است ، و از این رو می توان دانست که علم ماجز برامور تجربی به چیزی تعلق نمی تواند بگیرد ، مثلا بحث در اینکه نفس مجرد آیا است با عرض ؛ یکسره بیمعنی است ، زیرا که اگر تجربه و حس را کنار بگذاریم ، مفهوم جوهر و عرض از میان می رود و گفتگو بیموضوع خواهد بود .

***

چون توحید وجدانیات پراکنده را قوهفهم ، یعنی عقل به وسيلة مقولات می کند، ومقولات معقولاتند یعنی متعلق به خود عقل می باشند، پس به بینیم مقولات در فهمن چگونه حادث می گردند ؛ یعنی در حالی که معقولند چگونه برمحسوسات تطبیق میشوند ؟

كانت می گوید : عامل این تطبیق قوه تخیل[۱] است. روسیله اش مان است . توضیح آنکه قوه تخیل مربوط به حس است ، زیرا که مخيلات جز در زمان و مکان صورت نمی گیرند ، ولیکن تخيل أمر انفعالی نیست بلکه قوه فعالیت دارد ، به قوه خـود تصاویری[۲] ذهنی میسازد ، و آنها را زمینه برای وجدانيات محسوس قرار میدهد و اینکار به وسیله زمان صورت می گیرد ، زیرا که زمان با آنکه مربوط به حس و مادیات است ، شباهتی به امر مجرد دارد چنانکه پیش از این گفته ایم که : زمان ومکان در محسوسات حـكـم صورت را دارند برای ماده ، ومعلوم قبلی هستند وزمان از مکان همه معقولات


  1. Imagination
  2. Schèmes
–۲۲۱–