برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۴۸۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

است ، به این وجه که معلوم مصنوع خـود عالم است و « اصحـاب تجربه»[۱] (مثلا هیوم) که تنها حس را علم می خوانند برخطا هستند و «اصحاب عقل»[۲] (مثلا افلاطون و دکارت) هم تنها معقولات را حقیقت میدانند و محسوسات را نمایش بی حقیقت میشمارند اشتباه کرده اند ، و کسانی که اعتمادشان تنها به تعقل است مانند کبوتری هستند که چون می بیند در پرواز برای پس زدن هوا باید بال بزند و قوه به مصرف برساند ، و بال خود را خسته کند ؛ تصور کند که اگر هوا نبود بهتر پرواز می کرد غافل از اینکه هرچند هوايك اندازه مزاحم عمل او هست ، ولیکن تکیه گاه او است و اگر نبـود اصلا پرواز مقدور نمیشد . فیلسوفان پیشین همین اشتباه را کرده وبلند پروازی نموده اند و ادعای ایشان دریافتن حقایق به صرف تعقل بیجا بوده است، پس ، حق این است که علم انسان تجربه ای است که عقل آن را می پروراند یعنی مایه علم هم حس است وهم تعقل واز این رو است که می توانیم احکام ترکیبی عقلی بسازیم ، وعلم را بر بنیادی استوار بگذاریم جز اینکه این اطمینان که به علم پیدا کردیم تنها راجـع به ریاضیات وطبیعیات است که معلوم شد در عین اینکه احکام آنها ترکیبی است ، مبنای فلسفی یعنی قبلی و عقلی دارند . اما در باب فلسفه اولی به جائی ترسیدیم ، بلکه تزلزل ما بیشتر شد . چون در ضمن این تحقیقات هر چه دیدیم این بود که انسان تنها بر عوارض و حادثات می تواند علم بیابد، در حالی که موضوع فلسفه اولي ذوات يعني موجودات ثابت می باشد.

اينك به بيان اسول بقية منطق برترين كانت می پردازیم وعاجز رمحدود بودن عقل بهتر روشن خواهد شد.

بہرہ چہارم۔ جدل برترین

تا کنون آنچه از تعقل گفته ایم مربوط به قوهای بوده است که عقل


  1. Empirirtes
  2. Rationalistes
–۲۲۹–