برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۴۹۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

واجب نباشد ؛ مگر اینکه وجود واجب و علت نخستین را مستلزم کمال بدانیم ، در اینصورت بر می گردیم به برهان وجودی که حالش معلوم شد .

برهان سوم برهان علت غائی است به این وجه که می بینیم امور جهان نظام دارد ومتوجه غایتی است ، پس اراده ناظمی در کار است . این سخن البته بسیار دلچسب است اما چون درست می رسیم می بینیم از کجا که ناظم جهان آن ذات کامل وخالق وخدای مهربانی باشد که ما در پی آن هستیم؟ اولاجه حق داریم که جهان را مانند ساعتی با ساختمانی فرض کنیم که بسازنده محتاج باشد ؟ وانگهی کامل بودن عالم خلقت را از کجا احراز کرده ایم تا مبدا او را کامل بدانیم ؛ و اگر نظر به کمال مبدأ داشته باشیم باز به برهان وجودی بر گشته ایم.

پس اثبات ذات باری به برهان عقلی میسر نیست ، اگر از موجوداتی که به علم ما در می آیند بخواهیم به او برسیم ، این موجودات عوارض وظهوراتند و مادی می باشند و آنکه منتها الیه این عوارض است ، باید از جنس خود آنها باشد . اگر از این عوارض و ظهورات بگذریم و بخواهیم به عقل مطلق نظری مسئله را حل کنیم ، دستما، تھی دستی است و تکیه گاهی نداریم، ولیکن اینقدر هست که اگر پای استدلالیان چوبین است و به اثبات عقلی نمی رسد دست هنگران هم به جائی بند نیست و راه طلب باز است.

***

این بود خلاصه بسیار مختصری از قسمتی از کتاب کانت که آن را جدل برترین نامیده و خواسته است اثبات کند که روان وخدا وجهان هرسه صوری هستند که عقل آنها را میسازد ، زیرا که کار عقل وحدت دادن به تصورات کثیری است که در ذهن رخ می کنند و قوه عقل پس از آنکه آن سور را ساخت ، آنهارا ذرات می پندارد و غافل میشود از اینکه آنها فقط سود معقولند ، یعنی نفس عبارتست از تصوری که هر کس دارد از امر واحدی که عوارض درون ذهن خودرا به او منتهی می کند . و جهان تصوری است که عقل آنرا از مجموع عوارض بیرون از ذهن می سازد . رخدا تصوری است که ذهن از حقیقت موجودات پیدا


–۲۳۸–