برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۵۰۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

کرد که ذوات مختار وعوارض موجب باشند . عقل نظری تجویز کرد ومحتمل دانست ، اما عقل عملی در آن باب قاطع است و تردید نمی کند و آن را اصل موضوع میداند ؛ همچنان که در علم هندسه بدون دلیل و برهان به طور اصل موضوع همه کس تصدیق می کند و مسلم میدارد که میان دو نقطه کوتاه ترین خط ها خط مستقیم است.

پس مطلب به این صورت در می آید که : در انسان طبعی است[۱] وعقلى . ازجهت طبع مربوط به عالم طبیعت است ، واعمالی که از آن ناشی می شود زمانی است ، وعوارض وحادثات است[۲] وتابع قاعدة ترتب معلول برعلت می باشد ، وخواهی نخواهی مجری میشود و ر انسان همين يك جنبه را داشت اراده و اعمالش همه موجب بودند و اختیاری در کار نداشت ، ولیکن ازجهت عقل انسان مربوط به « عالم معقولات»[۳] است و آن عالم زمانی نیست ، و برتر از عوارض و حادثات است ، وعقل يكسره مستقل و آزاد و مختار است ، قانون و قاعده دارد اما قانون او ناشی از خود او، ودر واقع مخلوق اراست . دیگری براو قانونی تحمیل نمی کند ، واگر طبع قرین او نبود و تنها بود ؛ جميع اعمالش با قانونش منطبق میبود ، ولیکن چون دروجود انسان عقل با طبع همراه است ، باید قانون خودرا برای طبع به صورت امروفرمان در آورد ، همان امری که گفتیم مطلق و غیر مشروط است و انسان در مقابل این امر که قانون اخلاقی است ، ومشعر بر لزوم ادای تکلیف و پیروی از قاعده کلی است خاشع است ، و اورا محترم میدارد و اطاعتش نسبت به او از این رو است و اختیاری است نه اجباری . امر اخلاقی اینست که باید بکنی اگرچه می توانی نکنید و بایدبکنی غیر از این است که « مجبوری بکنی ، مطیع فرمان هستی اما مطبع فرمان خودی نه فرمان غیر، یا موجبات خارجی ، و قدرت داری که


  1. از استعمال لفظ نفس خودداری می کنیم چون در نزد ما به همانی مختلف به کار برده شده و مايه تشویش ذهن است.
  2. Phénomènes
  3. Noumènes
–۲۵۱–