برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۵۱۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

ا می نامد در مقابل عقل نظری ، بنا بر اینکه عقل به وسیله ایـن قـوه انسان را برعمل نيك بر می انگیزد اما نه به اعمال نظر ، و ترتیب برهان قیاس و استقراء و پی بردن از معلول به علت یا از علت به معلول بلکه احکامش بیواسطه است اما بقینی است وحتی یقینی تر از احکامی است که به قوه نظری می کند و این قوه یعنی عقل عملی برتر وشريف تر از عقل نظری است ، زیرا عقل نظری آنچه می کند. راجع به ظواهر وعوارض یا مصلحت اندیشی دنیوی است ، و در باره حقایق و ذرات ومعقولات واقعی چنانکه گفتیم ، جز حدس و احتمال کاری از او ساخته نیست ؛ بلکه غالبا در ذهن وسوسه می کند و شك می آورد ، اما عقل عملی متوجه حقایق است ، و حسن نیت و اراده خبر را به انسان میدهد، و بنیاد عقاید دینی و اخلاقی را استوار میسازد ومنشاء ایمان است به تشكيك.

به عبارت دیگر : عقل با آنکه امر واحد است در جنبه دارد ، پکی جنبه استدلال یکی قره ایمان . جنبه استدلالش در عوارض که مربوط به محسوسات و تجربیات و اموری است که تحت مقولات در می آیند کار می کند وعلم را می سازد، وقوة ايمانش در حقایق مربوط به امور فوق حس کار میکند ودین را صورت میدهد وكانت خـود تصریح کرده است که ، «من مجبور شدم علم را کنار بگذارم تا برای ایمان جا باز کنم.»

پس در گفته های کانت تناقضي نيست ، و تفاوت نظر او یا پیشینیان اینست ، که اوقوه استدلال را در حقایق فوق حسی کارگر نمیداند و ادراك آنها و يقين به وجودشان را تنها به قوه ایمان ممکن میشمارد، که آنهم خوديك جنبه ازعقل است و نباید شبهه برود که كانت عقل نظری رعلم را حقیر شمرده است ، بلکه از گفته هایش پیداست که همواره روی دلش به سوی علم بوده و تا آخر عمر برای تدرین فلسفه علمی کار می کرده است ، فقط چنانکه بار ها تصریح شده حدودعقل نظری را تشخیص نموده و معتقد شده است که ادراكذوات بیرون از آن حدود است.


–۲۵۷–