برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۵۵۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

مقدمه

از مطالعه و تأمل در مندرجات جلد اول و دوم این کتاب، دستگیر میشود که از زمان باستان ساحبنظران و هوشمندان برخورده اند به اینکه جهان و گردش آن بازی نیست و رازی دارد ، و شاید که آنچه می بینیم و می یابیم نمایش ظاهر است ، و در پس این پرده داستان دیگری است که باید به آن پی برد پس دنبال گشودن آن راز رفتند و حکمت را تأسیس کردند ، وحکمت در آغاز مشتمل بوده است بر سراس معلوماتی که دانشمندان حاصل کرده بودند ،و چنانکه میدانید پس از آنکه معلومات اندکي پهناورشد برای اینکه اذهان آن را به آسانی فرا گیرد ، تقسیمات در آن قائل شدند حکمت نظری را از حکمت عملی تشخیص کردند . حکمت نفری را هم به حکمت سفلی (طبیعیات) و حکمت وسطی (ریاضیات) و حكمت عليا (الهیات) بخش نمودند . و در حکمت عملی تقـيمـات تدبیر منزل و اخلاق وسیاست مدین را مقرر داشتند.

با اینهمه مجموع این معلومات يك علم شمرده می شد که در نزد ما آن را «علم معقول، می گفتند . و پهنای آن به اندازهای بود که مثلا شیخ الرئيس ابوعلی سینا می توانست کل حکمت نظری را در يك كتاب صد هزار بیتی که آن را شفا نامیده به تفصیل بگنجاند ، و حکمت عملی تفصیلش از اینهم کمتر بود.

راست است که برفنون اصلی حکمت کم کم فنون فرعی هم علاوه شد که غالبا مدارش بر عملیات بود . و به این جهت آنها را صنعت می نامیدند از قبیل ، پزشکی وستاره شناسی و مهندسی ، و نیز

۔


–۳–