برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۵۸۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

هیچکدام حقیقت مطلق و خالق ومخلوق یکدیگر نیستند و همان قرایی که بدروح یا نفی در کار است ، در طبیعت نیز هست، و هردو به موازات یکدیگر و به يك قاعده سیر می کنند ، و از این رو است که ما می توانیم به وجود طبیعت می بریم و نیز می فهمیم که روح در جهان چگونه پرورش می یابد . در واقع جهان طبیعت همان سیـری است که روح برای پرورش یافتن می کند پس ، باید در طبیعت قوای دیگر باشد غیر از قرای ظاهری که محسوس است ، به عبارت دیگر اینکه فیخته دو نفر يك امر نا محدود می یافت که قره تسديد کننده ای در مقابل دارد ، و به این واسطه درون ذات و برون ذات دوست می شود ، این تقابل در کلیه طبیعت باید باشد جز اینکه در طبیعت آن برای متقابل ضعيف ترتد، ومسنی این سخن چنین می شوده که ماده روحی است که ساکن است رخواب است ، ودو ماده ایست که به فعالیت درآمده است .

فيخته برای درون ذات ربه قول خود او برای «من، سه عمل و سه مرحله تشخیص داده بود ، بر نهادن و برابر نهادن و با هم نهادن . که اولی وجود عالم درون ذات) را صورت می دهد و دومی ماده صورت ومعلوم (برون ذات) را آماده می کند ، و سومی جمع میان صورت و ماده یعنی تحقیق وجود است.

علينك اين سه مرحله را عمومیت داه ، که در هر مقام بنگری صورتی است و ماده ای ، و جمع میان آن در که مقام اینهمانی است چنان که «جزمن، یعنی طبیعت سه حال دارد ؛ یکی ماده که جذب ودفع دارد ، وتقل خاصیت او است ، و به منزله برون ذات است و بیجان است ، دوم ، نور که به جای صورت است رمایه تشکل و تشخص است، سوم ، جمع میان صورت و ماده با نور و نقل که وجود جان دار را تشکیل میدهد و حقیقت است، و این سه مرحله از یکدیگر جدا نیستند. رسراسر جهان متشکل و جاندار است ، وحتى جمادات که ما آنها را بیجان می دانیم ، جان دارند، چه اگرجان نداشته باشند جان وحيات از کجا حادت میشود ؟

همچنان که جهان طبیعت و برون ذات این سه مرحله را دارد .


–۳۱–