برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۵۸۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

هکل در علم و حکمت وادب قديم وجديد متبحر بوده ، و يهمه حکمای پیشین نظر داشته است ، ولیکن مخصوصا از هر قلیطوس و برمانیدس و افلاطون و ارسطو واسپينوزا وبالاخص از كانت وفيخته و شلينك استفاده کرده است ، مشربش مانند بعضی از دانشمندانی که نام بردیم وحدتی ویکی کوئی است ، ولیکن بیانش با همه آنان تفاوت کلی دارد ، گذشته از اینکه مانند بعضی از قدما فلسفه اش جامـع حکمت نظری ، یعنی طبیعی والهـی است ؛ و سیاست و دیانت و صنعت را نیز شامل است ، و در عین اینکه عقایدش همه مورد تصدیق نیست می توان گفت ، آخرین فلسفه ایست که جامع کلیه مسائل و مباحث حکمتی است ، و تعليمات هگل در دنیا و در افکار دانشمندان تاثیر کلی بخشیده و مخصوصا در سوق دادن آلمانیان به سوی بعضی عوالم مدخلیت تمام داشته است ، چنان که از بیان فلسفه او معلوم خواهد شد .

۲ - فلسفه هگل

در اینجا مناسب است مقدمه ای را که برای فلسفه فیخته نگاشتیم قدری تنمیم کنیم.

از تعلیمات حکمای یونان مخصوصا برمانيدس وسقراط و افلاطون و ارسطو دانسته و مسلم شد ؛ که هرچند برای حصول علم به اشیاء و امور جهـان ازحس ناگزیریم ، اما به وسیله حس تنها که فقط به جزئیات تعلق می گیرد علم حاصل نمیشود ، ومعلوم وقتی دست می دهد که قوه فهم و تعقل به کار برده شود ، و جزئیات را تحت کلیات در آوریم ، تا به قول قدما صورتی از شیئی در ذهن حاصل گردد . نزاع مادیان وروحانیان و اختلاف اصحاب حس و اصحاب عقل هم که پیش از این گوشزد کرده ایم ، در این باب مدخلیت ندارد . مادی صرفهم که باشیم چاره نداریم از اینکه قبول کنیم که انسان قوهای دارد که از جزئیات کلیات انتزاع می کند ، و علم را میسازد و آن قوم را

۳۰-


–۳۵–