برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۵۸۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

اختیار و اصطلاحات هم استقلال به خرج داده و مقید نشده است که هر لفظ را به معنی که پیشینیان استعمال کرده اند به کار ببرد. گذشته از اینکه خوش بیان هم نیست.


برای این که بتوانيم يك اندازه از فلسفه هگل سر در آوریم باید باز برسبیل مقدسه تذکراتی برطبق مشرب اور اصولی که در نظر داشته است بدهیم .

موجود در نحو است ، موجود در نزدحس که جزئی و شخصی است . وموجود در نزد عقل که کلی است، موجود محسوس ثابت شد که حقیقت ندارد ، و آنچه حقیقت دارد وجود معقول است ، واین دو نحو وجودرا در فلسفه هگل همواره از نظر دور نباید داشت ،ومتوجه باید بود که وقتی می گویند ، شیئی یا شخص که جزئی است حقیقت ندارد و حقیقت معقول و کلی است، مقصود این نیست که جزئی وجود خارجی نداردو کلی وجود خارجی دارد ، مقصود اینست که وجود خارجی یعنی محسوس ، که مقید به زمان ومكان است (زیرا که اگر مقید به زمان ومكان نباشد به حس وادراك در نمی آید) وجودش مستقل راسیل و بالذات نیست بلکه با لعرض است . وتابع وجـود عقـل و فرع او است ، ووجودی که مستقل واصيل وبالذات است معقول است، و این حکم از بیانات حکمایی که فلسفه نقادی را تأسیس کرده اند به خوبی روشن شده و دانسته ایم ، که هر موجودی وجودش بسته به تصور وعلمی است که ما از او در ذهن خود داریم ، یعنی موجودات همـه وجودشان فرعی و نسبی و اضافی است مگر معقولات و تصورات که وجودشان بسته به امر دیگر نیست ، و اگر نسبتی داشته باشند به خودشان است ، پس اسيل ومستقل و بالذاتند .

نتیجه این که وجود حقیقی آنست که به طور کلی ادراك شود ، پس کلیات اصل وجود می باشند .

نکته دیگر اینکه وقتی میخواهیم معمای جهان را حل کنیم دنبال علت فاعلی[۱] نباید برویم ، زیرا از یکطرف ذهن به تسلسل


  1. Cause که آنرا Case efficiente هم می گویند.
–۳۹–