برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۵۹۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

عقل در تحصیل علم کاری که برای مامی کند ، ادراك كليـات است پس اگر بخواهیم عقل را بشناسیم و به ذات مطلق پی پیسریم ، باید کلیات را بشناسیم . از این گذشته جهت ودليل وعلت عقلی در حال وهر مورد به جز کلی نتواند بود ، واین امر به انـدك تـأملي روشن میشود که هیچ شیئی که وجود خارجی داشته باشد نمی تواند علت عقلی باشد ، وعلت عقلی همانا امری است انتزاعی و بنابر این کلی است.

اما کلیات دو قسمند، بعضی به ازاء آنها در خارج چیزی موجود هست ( معقولات نخستین به اصطلاح قسما نه به اصطلاح کانت) مانند درخت و حیوان وماء وستاره وچیزهای دیگر . بعضی به ازاء آنها در خارج موجودی نیست (معقولات دومین) همچون کیف و کم ووحدت وكثرت و مانند آنها از این دو قسم کلیات آنهـا که معقول صرفند معقولات دومین اند ، که به قول كانت معلومات قبلی می باشند ، زیرا که معقولات نخستین معلوم شدنشان به خود عقل پس از تجربه و مشاهدة است، پس معقولاتی که مربوط به عقل مجردند و اینجا منظور نظر ما می باشند ، معقولات دومین اند که کانت آنها را مقولات[۱] نامیده است ، پس امر منتهی گردید به اینکه معقولات را بشناسیم ، وقسمت مهم فلسفه هگل مربوط به این امر است ، و به عقیده او کاری که کانت در تشخیصی معقولات کرده تا تمام و بی بنیاداست، زیرا معقولات همه از عقل برمی آیند ريك منشا دارند ، پس درواقع یکی هستند ، یعنی همه باید یکرشته باشند وهر مقوله از مقوله دیگر برآید ومانند زنجیر به یکدیگر پیوسته باشند و کانت این کار را نکرده است.


  1. Catégorie که قدسای ما هم قاطینوریاس می گفتند . البته مشابهت لفظي مقولات و معقولات ما به اشتباه خوانندگان نخواهد شد.
–۴۱–