برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۰۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

این بود خلاصه قسمت دوم منطق هگل ، که آن را مبحث ماهیت نامیده است، و حاصلش اینکه در مبحت اول که دیدیم وجود دو رودارد (یعنی کیف و کم) در آن مبحث مقولات را مستقل وغير مرتبط. به یکدیگر منظور داشتیم ، همین که اینهمانی کیف و کـم را به نظـر گرفتیم و به یکدیگر مرتبط و منتسب دانستیم ماهیت درست شد. وجود را می توانیم به منزله تصور بگيريم ، وماهيت به منزله تصديق، و دیدیم ماهیت کنه دات است و محسوس نیست ، فقط مفهـوم است و وجود وكم وكيف قشر آن می باشند ، و به ادراك بدوی در می آیند ، و از این دو مقولات ماهیت را در گانه انگاشتیم ، و آنها را لازم و ملزوم و در حال انعکاس[۱] به یکدیگر یافتیم.

این قسمت از منطق را که دیدیم ، یعنی مبحث وجود و مبحث ماهیت را هگل منطق برون ذاتی خوانده است ، از آن رو که در بيان وشماره مقولات وجود و ماهیت آنها را به وجـه بـرون ذاتی نگریسته ، و انتساب آنها را بدرون ذات یعنی به ذهن منظور نداشته است . قسمت سوم از منطق هگل مبحث علم یا معقول و منطق درون ذاتی خوانده شده ، از آن رو که مقولاتش با مناسبت و ارتباط به ذهن ملحوظ میشود ، و آن علم به چگونگی تعقل انسان است در واقع در قسمت اول یعنی منطق برون ذاتی ، منطق به آن معنی که عموما از این فن فهمیده میشود نبود ، بلکه فلسفه[۲] بود . این قسمت سوم یعنی منطق درون ذاتی هرچند باز با مسائل فلسفی آمیخته است جنبه منطق بیشتر دارد . زیرا گفتگو از تصور و تصدیق و چگونگی قضایا و قیاس و برهان به میان می آید اگرچه در این مبـاحـت هـم هکل به طریق خاص خود وارد میشود و تحقیقاتش از نوع سخنهایی که در منطق به آن آشنا بودیم نیست .

بهرحال در این مبحث درباره تصور و تصدیق و انواع آنها و


  1. Réflexion
  2. مقصود از فلسفه در اینجا فلسفه اولی است Métaphysique مثل بسیاری از موارد دیگر که فلسفه مطلق را به جای فلسفه اولی آورده ایم و بازخواهیم آورد .
–۵۲–