برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۰۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

حقیقی آن وجود مجازی موقت را دفع می کند، درواقع مرگ نمایش عجز ماده است از اینکه به درستی جلوه گاه حقیقت شود ،پسمر فنای شخص است اما دوام نوع است ، شخص خودرا سمندروار می سوزاند تا از خاکسترش درباره بزاید . وچون نيك بنگری ، درام و بقاء روح را است وجریان امور جهان سر گذشت رهایی روح از قیدر بندهای جسمانی است، و آزادی حقیقی او همانا به هوش آمدن است که خود را بشناسد و دریابد که جز او چیزی نیست .

۴ـ فلسفهٔ روح

پس سیر در عالم طبیعت برای اینست که ، عقل به خود بیاید و آزاد ومختار ومستقل شود ، و در این سیر سرانجام به مرحله حیوانی می رسد که کمالش در نوع انسان است ، و در این مرحله است که عقل به درستی ازخود باخبر میشود ولیکن این منزلت راهم در آغاز در نمی یابد و باید منازل به پیماید و آنچه در فلسفه هگل «فلسفه روح» خوانده می شود تاریخ انسانیت است . یعنی سرگذشت سیری که نفس انسان می کند برای اینکه عقل به معرفت خود ، یعنی شناخت کل حقیقت وجودر به عالم اختيار واستقلال برسد، ودرواقع کل فلسفه هگل همین سر گذشت روح باعقل است .

فلسفه روح یا تاریخ انسانیت را هکل به سه مرحله منقسم نموده است مرحله روح درون ذاتی[۱] مرحله روح برون ذاتی[۲] مرحله روح مطلق[۳] .

مرحله روح درون ذاتی احوال انسان است در حال انفراد ، و در موقعی که چندان از حیوانیت بالا نرفته ، و به حال طبیعی است ، از یکطرف دوچار مقتضیات طبیعت مادی و زمانی و مکانی و محیطی ، و


  1. Esprit subjectif
  2. Esprit objectif
  3. Esprit absolu
–۵۹–