برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۱۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

دولت ، و بنابراین باید حقوق آن افراد را ازجان ومال و خانواده وغيرها محترم بدارند.

در این ابواب عقایدهگل به راستی شگفت آور است ، چنانکه عقیده دارد که جنگ گذشته از اینکه برای رفع اختلافات ضروری است این حق را هم دارد که نمی گذارد همت وغيرت مـردم سست شود ، و نتیجه آن قاطع است، یعنی دولتی که غالب میشود ذیحق است وهمیشه آن دولت سرانجام غالب می آید که بیشتر نماینده امرمعقول است ، و به سبب اظهار این نوع عقاید است که گفته اند هگل زور را حق میداند .

در هر حال به عقیده هگل هر دولتی موقتا يك انـدازه از امـر معقولی را که غایت وجوددولت است صورت می دهـد، وچـون گشت زمانه آن صورت را کهنه وفرسوده ساخت صورت دیگر می گیرد، و به اینطریق رو به کمال می رود ، و این نتیجه به واسطه کشمکش دائمـی دول با یکدیگر حاصل میشود که هر قومی وجودش مـرحله ای از مراحل سیر امر معقول است ، وغلبۂ قوم دیگر برای اینست که آن امر معقول به مرحله دیگر که به غایت ومقصد نزدیکتر است برسد ، پس همان سیری که عقل در استخراج مقولات یکی پس از دیگری دارد که آن را منطق نامیدیم اقوام هم که وجه برون ذاتی عقل می باشند نظیر آن سپری می کنند که تاریخ می نامیم . پس آنچه به ظاهـر کشمکش اقوام و ملل و دول است ، در نظر حکیم دنباله سیر و سلوك عقل است ، غلبه قوم برقوم دیگر غلبه حق است برباطل ، وليكن حق اضافی و نسبی که در این سیر وسلوك همواره به حق واقعی و مطلق نزديك ميشود . در هرزمان قومی مظهر حق بوده وغالب آمده است ، وچون در تاریخ به نظر عبرت بنگریم این فقره را می بینیم که وقتی دوره ملل مشرق بود وزمانی دوره یونانیان و روميان ، سپس


–۶۳–