برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۱۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

است، با خصایص و چگونگی آنها تفصیل می دهد وفلسفه خود را در اعلی مرتبه می نشاند .

چون می خواهیم بیان فلسفه هگل را به پایان برسانیم ، آنچه را که البته خوانندگان خود دریافته اند توجه میدهیم ، که بزرگترین عیب که بر این دانشمند گرفته اند همان ضروری است که در باره فلسفه خود ویرنری قوم خویش برهمه اقوام دارد که با آنکه به تحول و میر ارتقالی جهان به خوبی متوجه است ، چنین می نماید که علم وحکمت و تمدن قوم خودر کمالش را به آخرین مرحله رسیده می گیرد. بضی از نقصها و اشتباهاتی را که در تحقیقات اوهست ، درضمن بيـان فلسفه اش اشاره کردیم . و نیز خاطر نشان نمودیم که بیانش پیچیده و تاريك است، خاسه که در معانی الفاظ به اصطلاح قوم عقید نشده است، و در بیانش بلکه در فکرش تکلف بسیار است .

با اینهمه فلسفه هگل در افکار تأثير قوی داشته ، وشك نيست که در تفکر و تعقل مقتدر و پرمایه وساحبنظر بوده است ، آنچه از فلسفه او فراموش نباید کرد نخست: سلوك عقلی او است که به قاعده برنهاد و برابر نهاد و هم نهاد ، ومراحل سه گانه مقولاتی را که قائل شده از یکدیگر استخراج کرده ؛ و از پست ترین پایه که هستی بست باشد به بالاترين مرتبه ، يعني ذات مطلق رسیده است ، واین اصل در کلیه فلسفه او حکمفرما است . اما چون درست بنگریم از عقل يعني ذات مطلق آغاز می کند ، وسرانجام باز به ذات مطلق میرسد و به وجهی معنی هو الأول والآخر را روشن می سازد و به فلسفه اش صورت دایره ودودرامی دهد. دوم، توجه به این معنی است که هرچه هست عقل است که هر لحظه به شکلی بت عیار برآید ، و آنچه واقع است سقول است و آنچه معقول است واقع است (هرچند رندان اشکال می کنند که پس چرا امور عالم اینقدر نا معقول است) سوم ، که در واقع نتيجة نقره دوم است ، بیان او در وحدت وجوداست ، اما نه آن وحدت وجوده که و «همه خدایی»[۱] باید گفت ، وهكـل از آن مسوسا تیری میجوید که در واقع اشتباه یا مغالطه ایست که عوام درباره وحدت


  1. Patheisme
–۶۹–