برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۱۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

وجودیان می کنند، و نه آن عقیده که در معنی انکار وجود باری است[۱] ومنتهی به مادیت میشود. و نه آن عقیده را دارد که خدا را وجودی در مقابل موجودات بداند . در واقع زبان حال هگل اینست : که خدا در جهان نیست جهان در خدا است ، او کل است و حقیقت است ، و جهان که تجلی او است جزء او است چهارم ، چیزی که از فلسفه هگل به خوبی برمی آید توجه او است به مسئله تحول ، که حقیقت حـال وجود همانا بودن نیست ،گردیدن وشدن است . اما تحولی که هگل متوجه است تحول زمانی و ارتقایی که به مرور دهور روی می دهد نیست ، چه آن بحثی است که هرچند در اوائل سده نوزدهم ظهـور کرده ، بلکه مقدمه اش از آن بیشتر فراهم آمده بود ، عنوان شدنش به درستی در نیمه دوم سده نوزدهم بوده است . چنانکه پس از این جیان خواهیم کرد.

بخش چهارم

شوپنهاور

۱ـ احوال او

«آرتور شوپنهاور»[۲] در سال ۱۷۸۸ در دانتزيك[۳] زاده است ، پدرش تاجر و با بضاعت بود ، اما اورغبتی به تجارت نداشت، و تحصیل علم را خوشتر دانست ، چون به هفده سالگی رسید پدرش در گذشت ، مادرش نویسنده بود اما به پسر مهری نداشت، و به زودی مادر وپسر از هم جدا شدند ، در واقع شوپنهاورمهر مادری نچشیده، والبته این امر در احوال وعقاید او تأثیر داشته است . باری تحصیلات خود را به انجام رسانید سپس با گوته شاعر دانشمند بزرگوار آلمان آمیزش یافت، و به سبب آشنایی با یکی از مستشرقین، از عقاید هندوها


  1. Athéisme
  2. Arthur Schopenhauer
  3. Dantsig
–۷۰–