برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۲۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

یاوه گویی هگل نشان داد ، رچنان عبارات عجیب بیمعنی بهم بافت که تا آن زمان جز در تیمارخانه دیوانگان شنیده نشده بود.

البته يك اندازه از این عیب جوئیها مخصوصا در چگونگی بیان آن فیلسوفان حق است ، اما علت اصلی زبان درازیهای شوپنهاور همان رنجشی است که از ایشان داشته است ، از اینکه به او اعتنا نکرده وترويج ننموده وشاید باطنا مخالفت هم کرده باشند ، و گرنه خود شوپنهاور درمشرب فلسفی از آنها چندان دور نیست . و به وجمدیگر وعبارت بهتر ، مذهبش اصالت تصور و وحدت وجوداست ، ومی توان گفت : تعلیمات معاصران پیشقدم اومخصوصا فيخته در مقایدش تأثیر ده داشته است ، اما خود او ادعایش این است که حقیقت را از افلاطون و كانت وبودا دریافته است . و خود را وارث حقيقي كانت میداند ، اما برای اعتراضی هم دارد که پس از آنکه به آن خوبی تحقیق کرد که جهان وهرچه در اوهست عوارض وحوادث است ، و آنچه ما ادراك می کنیم مصنوع ذهن خودمان است ؛ باز قائل به وجود ذرات شده است از جهت اینکه عوارض وظواهر معلول ذاتی می باشند که موضوع و ظاهر کننده آن عوارض و ظواهر باشند ، در صورتی که خود كانت معلوم کرد که علیت یکی از مفاهیمی است که ساخته ذهن است . واز امور قبلی است . پس اگر علیت مخلوق ذهن است ، چرا باید حوادث را مسلول بدانیم ؟ ودنبال علت آنها باشیم ! واگر حوادث را محلول میدانیم ووجود ذرات را که ملت آن حوادث باشند واجب میشماریم چرا علیت را مخلوق نه بپنداریم ؟ از این اعتراض و بعضی جزئیات دیگر گفته ، شوپنهاور نسبت به کانت ارادت صادق دارد ، ودر باره او می گوید : آشنایی با تسلیمات آن فیلسوف اثرش چنان است که کسی که مبتلا به آب مروارید باشد . جنش را عمل کنند اما کسی که آب مروارید از چشمش برمی گیرنده مداح بعينك است ، و شوپنهاور مدعی است که آن مينك را ساخت ، یعنی فلسفه‌ای را که در دنباله نقادي كانت می بایست تاسیس شود . یافته است ، زیرا


–۷۲–