برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۲۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

پس به عقیده شوپنهاور فلسفه جها نشناسی است[۱] نه خداشناسی[۲] ولیکن معنی این سخن این نیست که شوپنهاور مادی است، زیرا که او تقسیم وجود را به ماده وروح نیز بیجا می داند و می گوید : نه روح معنی دارد و نه ماده ، روح بی ماده کجا است ؛ و ماده بی روح کدام است؟[۳] بر جهان را نباید به جهان مادی و به جهان روحانی منقسم کرد ، بلکه باید گفت ، جهانی است حقیقی[۴] و جهانی است تصوری و نمایشی[۵] وروشن شدن این معنی بسته به اینست که اندکی به تفصیل بپردازیم .

۳ـ اجمالی از فلسفۀ شوپنهاور

کتاب معروف شوپنهاور چنین آغاز میشود و جهان تصور من است » و مقصودش از جهانی که تصور من است ، جهـان عوارض و حوادث است که به حس و شعور و ادراك ميشود ، این جهان برون ذاتی که جهان تکثر است وجودش تابع وجود درون ذاتي من است که امری واحد است ( البته نوع من منظور است یعنی هر نفس عالم مدرك ) و این فقره بنابر تحقیقات پیشینیان از دکارت گرفته تا بر کلی و كانت روشن و ثابت شده است که جهـان چیزی نیست جز معلومی ( یا علمی ) در نزد عالمی ، چنانکه اگر عالمی نباشد معلومی نخواهـد بـود ، و فلسفه هنديهـا نیز این معنی را تسأیید


  1. Cosmologie
  2. Théologie
  3. قدما حركات وعوارضی که در موجودات بیجان روی می دهد منسوب به قوهای می کردند که آن را طبیعت می خواندند، و آنچه در جانداران دیده میشود ناشی از نفس می دانستند که در گیاه نفس نباتی و در جانوران نفس حیوانی و در انسانی نفس انسانی یا نفس ناطقه می نامیدند شوپنهاور طبیعت و نفس را يك عنوان قرار داده است چنانکه بیان خواهیم کرد و از اینجهت نزديك به لا يبنيتي است .
  4. Réel
  5. Idéal
–۷۴–