برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۳۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

شوپنهاور فرائی را که محرك جمادات است سبب[۱] میخواند و قوای محرك "ياه را مهیج[۲] می نامد ، رمایه حرکات حیوانی و انسانی را داعی[۳] می گوید : ولی این جمله با اختلاف مراتب نمایش و حالت برون ذاتی اراده می باشند . البته مرتبه جمادیست و رتبه حیوان و انسان که حس و عقل دارند برتر از همه، ولیکن همین حس وشعور و عقل که آن را مایه شرافت این موجودات میدانیم برای حوائج نفى وضرورت حس ایفای وظائف ووصول به خواهش و تمایلات به میان آمده اند ، و در واقع مولود او می باشند.

چون اراده همان مهر به هستی و زندگی است ، پس هر موجودی از مرگ گریزان و بيمناك است، ولیکن مرگ فقط عارض اموری است که متعلق به جهان عوارض وحوادت است ، و عارض ذات که همان اراده یا نفی است نمیشود ، حوادث وعوارض[۴] که نمایش و تصویرند وحقیقت ندارند، بسته به زمان ومکان می باشند ،ومتغير نده یعنی مرگ وزایش دارند اما اراده که از زمان ومكان بیرون است البته دستخوش مرگ نیست . مرگ عارض افراد[۵] است نه انواع[۶] پس فرد چون بمیرد ، مرگ او عبارت از برطرف شدن عوارضی است که حادث شده بودند ، اما حقیقت او یعنی نفی که حادث نبوده بازبانی است، و به اصل خود یعنی به اراده کل باز گشت می نماید . گذشته از اینکه فرد به وسیله تولید مثل نوع خودرا حفظ می کند و به آن وجه نیز وجود خویش را ابقا می نماید .

بعد از همه این گفتگو ها ، ذات مطلق که آن را خود ذات هستی و اراده با نفس یا نیرو باهرچه بنامیم حقیقتش چیست ؟ شوپنهاور به این سئوال جوابی ندارد و می گوید: نمیدانم . اراده ای که ما بر وجود او علم داریم اراده شخصی خود ما است و اراده مطلق نیست وچیزی از عوارض وحوادث در او هست ، وعلم ما هم به او هر چنديك اندازه


  1. Cause
  2. Excitation
  3. Motif
  4. Phénomènes
  5. Individue
  6. Espèces
–۸۳–