برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۳۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

را بپروری رنج را افزون می کنی ، و آسایش در کشتن نفس است و در بیخودی است .

بیخودی به در وجه است. يك وجه جزئي وموقت ، ويك رجه کلی ودايم .

بیخودی جزئی آنست که شخص مستفرق هنر وصنعت[۱] یعنی مظاهر زیبایی[۲] شود . در بیان ذات مطلق که اراده است اشاره کردیم . که آن اصل واحد در این جهان حوادث و عوارض تکثیر وجلوه گر شدنش مطابق نمونه هایی است که ثابت و از تبعیت زمان ومكان فارغند ، یعنی آنچه به اصطلاح افلاطون سور یا مثل خوانده شده است ، ورب النوع موجودات می باشند ، جهان این صور برعکس جهان حوادث ، جهان وحدت و کلیت وسكون وثبات و بقا است ؛ و هر چیز که به صورت با مثال یا رب النوع خود نزديك باشدزیبا است زیرا که به وحدت وسكون یعنی کمال نزديك واز جهان حوادث دور شده است . چون می دانیم که شروفساد این جهان از اینجا ناشی شده که ، ذات مطلق ازعالم وحدت وسكون به عالم كثرت وحرکت آمده است ، پس کسی که با مثل یعنی با زیبایی سروکار دارد ، واز جنبه انفرادی و تکثر دور میشود و از خود يك اندازه بیخود می گردد ، و از دنیا شر وشورش یکدم می آساید ، ومشاهده کمال زیبایی هم به درستی دست نمی دهد ، مگر اینکه شخص از خود بیخـود شود ، در آن حال در می یابد که او جزئی از جهان نیست بلکه جهان جزئی از ار است . وچون به این پایه رسید او را داهی می خوانیم و صاحب دها[۳] می گوئیم ؛ و آنکه به راستی داهی باشد حکیم واقعی او است ، شخصیت خودرا دور انداخته از زندگانی عادی بر کنار شده، از منافع دنیوی امراض کرده به تنهایی خو نموده ، از عوارض نهی راز حقایق پر شده ، به سبب غريق بودن در دریای زیبایی از هرچیز


  1. Art
  2. Beauté
  3. داهی و دها در ترجمه Cénie است و ما بهتر از این لفظی برای آن نیافتیم .
–۸۷–