برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۴۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

در آغاز سخن گفتیم، مندو بیران مطالعه در نفس را برای تحصیل آسایش خاطر و آرامی طبع خود می کرد ، اکنون گوئیم ، در این راه در دوره زندگانی چندین مرحله پیمود ؛ در آغاز امـر بکلی فلسفة مادی را پذیرفت ، چون چندی گذشت در تعلیمات اخلاقی به رواقیان متمایل شد، ومذهب آن گروه را پسندید، سرانجام در سال های آخر عمر به دیانت گرائید و تعلیمات مسیحی را دلنشین یافت، و در دیانت هم به مسلك عرفان افتاد تا آنجا که از بعضی از کلماتش چنین برمی آید که تجلیات اشراقی برای اودست میداده است .

ما حصل فلسفه ای که مندو بیران در اواخر عمر داشت اینست که زندگانی انسان سه پا به وسه مرحله دارد ، مرحله حيواني ، ومرحلة انساني ، ومرحلة ملکوتی ، مرحله حیوانی آنست که : مدار امرش فقط تأثرات حس است ، همان تاثراتی که به عادت کند میشود و در این مرحله به « من » بودن خود درست پی نبرده ، وزندگانیش انفعالی و تخیلی است ، چنانکه در کودکان می بینیم مرحله انسانی مرحله ایست که شخص تعقل و تفکر می کند واراده و اختیار دارد و ه من» بودن خود را به خوبی درک می نماید. مرحله ملکوتی زندگانی عشق است ، ومقامی است که انسان از شخصیت و منی گذر کرده جویای اتصال به حق میشود ، زیرا که انسان حدوسط میان طبیعت و خـدا است و به این هر دو طرف می تواند اتصال یابد اگر تسلیم حسیات و انفعالات شد در فروترین احوال باقی میماند ، و اگر قوه روحاني خودرا پرورد به خدا نزديك ميشود ، بهر در وجه شخصیت ومنی را از دست می دهد ، به وجه اول در طبیعت مستهلك دی گردد و به رجه دوم در خدا فانی میشود .

خلاصه اینکه : مندوبیران که در جوانی طبیعتی بی آرام داشت ، و از آلایشهای بدنی آزار میدید ، وجویای استقلال نفس بود،عاقبت رهایی و آرامی خاطر را در فناء في الله دریافت، وروی همرفته می توان گفت : فاسفة مندوبیران را با فلسفه شوپنهاور مناسبتی تمام است . در صورتی که مندو بیران برشوپنهاور زمـانـا مقـدم است ، ولیکن شوپنهاورهم از تحقیقات مندوبیران بیخبر بوده است .


–۹۸–