برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۸۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

چون این فقره را دانستیم می گوئیم: به عقید: استوارت میل دو امر که بنیاد علم انسان بلکه بنیاد وجوداست ، و بر حسب ظاهر از آن مسلم تر چیزی نیست ، شبهه وفریبی است که برای انسان از تداعی- معانی دست میدهد ، یکی ادراك نفس و شخصیت خود : یکی ادراك جهان ، یعنی چیزهایی که غیراز نفس خود به وجود آنها قائل است به شرح ذیل :

ادراك نفس وشخصيت عبارت از اینست که : محسوساتی در ذهن وارد میشود و در حافظه میماند و ذهن آن احساسات گذشته راجمع مي کند ، و امکان وقوع آنها را در آینده نیز به نظر می گیرد ، و از این جمع و تركيب امر واحدی توهم می کند که آن را «من» می نامد ، و نفس وشخصیت خود می پندارد .

ادراك وأشياء خارجی هم نتیجه تداعی معانی، یعنی جمع و ترکیب احساسات است، چون ذهن آنچه را برار محسوس شده ضبط و ترکیب می کند ، و از آنها وجوداشياء واجسام را توهم می نماید ، و از عبارات لطيف استوارت میل اینست که ، ماده (جسم) همانا امکان دائمی احساس است .

حاصل اینکه : وجود خواه درون ذاتی وخواه برون ذاتی، امری است موهوم و آنچه مسلم است و این موهومات را صورت می دهد حس است و تداعی معانی .

از این تحقیقات نباید نتیجه گرفت که فلسفه استوارت میل مادی است ، یعنی جز ماده حقیقتی نیست ؛ بلکه امر معکوس است زیرا او به غیر از ادراك ووجدان حقیقتی قائل نیست ، و اگر درست بشکافیم حقیقت را منحصر به اعمال وحیات روح میداند.

در هر حال بنیاد عقاید استوارت میل در روانشناسی اینست که: علم فقط نتیجه حس و تجربه وقوة تداعي معاني است ، و تحقیقات او در منطق نیز برهمین بنیاد گذاشته شده است.

***

چنانکه پیش از این دیده ایم : در اروپا تاسد: شانزدهم از منطق


–۱۳۱–