برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۷۰۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

را در تحت نظام وقاعدة واحد در آورد، رأی داروین نیز در کلمیه عالم حیات همین کار را کرد ، واین هر دو رأی بخوبی می نماید که چگونه وحدت است که از او کثرت برمی آید و از اینرو راه وصول به توحید را برای ما نزديك مي كند ، وحقیقت اینست که ایمان امری است باطنی ووجدانی ، هر کس متمایل به ایمان است رای داروین را نیز از دلایل توحید میشمارد ، و آنکه طبعش مایل به بی اعتقادیست بدون رأی داروین هم منکر است .

بعضی هم نمی خواهند زیر بار فرض تبدل انواع بروند ، از آنرو که بنا بر این فرض نسبت انسان به حیوان می رسد ، و بوزینه نژاد میشویم ، و با نسناس خویشی پیدا می کنیم . حاجت به توضیح نیست که این فکر کودکانه است ، و در اینکه انسان حیوان است شکی نیست ، وهمچنان که هر کس شرافتش به خصايـل وشایستگی اراست و به اصل و نسب نیست، شرافت انسان هم به آدمیت ومزایایی است که برحیوان داشته باشد ، اگر دارد حیوان نژاد بودنش ننگ نیست .و اگر ندارد فرشته نژاد هم که باشد بی شرافت است ، ضمنا بدنیست گوشزد کنیم که و از تحقیقات امروزی چنین بر می آید که حیوانی که انان فرزند او است هيچيك از انواع بوزینه هایی که امروز در دنیا موجود می باشند نیست ، ولی بیان این مطلب از وظیفه ما بیرون است .

ایراد بزرگ دیگری که بر رای داروین می توان گرفت اینست که، بنابراین رأی جنگ وجدال اقوام وملل بلکه اشخاص با یکدیگر امری طبیعی است ، و حق با کسی است که نیرومند است ، و غالب می شود و ناتوان مغلوب مظلوم نیست ، و اگر این سخن مقبول باشد صلح طلبی و سلامت خواهی رأفت ورحمت خلاف سبعیت خواهد بود و باید گذاشت مردم یکدیگر را بدرند و هر نوع سبعیت مرتکب شوند . و کسانی هم هستند که این ادعارا دارند.

این اشکال نظر به نتایج اخلاقی که دارد ، البته بسیار قابل توجه است و دفع آن آسان نیست ، وهرچند می توان گفت ، احساسات قلبی مادر جریان امور طبیعت تأثیری ندارد و او کار خود را می کند ، و


–۱۵۷–