برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۷۳۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

پس معلوم شد که در طبیعت انباری از کارمایهها است که صورتهای گوناگون دارد، و نتیجه همه این کار مایه ها با لمآل اینست که، مقداری ازماده مقداری حرکت می یابد .

اینها مقدمه ای بود برای اینکه برسیم به فهم معنی آن عبارت که گفتیم ، در نیمه اول سده نوزدهم علمای طبیعی می بردند به اصل بقای کارمایه به این بیان ، اولا مشاهده شد که کار ما یه ها همه به یکدیگر تبدیل میشوند ، یعنی می توانیم کار مایه آهن ربائی ( مغناطیس ) را تبدیل به کار مایه کهربائی (الکتریسیته ) كنيم ، واین هر دو تبدیل به حرارت و نور میشوند ، وهمه اینها در ماده احداث حرکت می کنند و برعکس میبینیم حرکت تبدیل به حرارت میشود و این هر دومبدل به قوه آهن ربانی یا کهربایی یا نور می گردند ، چنانکه نور چراغهای الكتريك كه خانه ها و کوچه های ما را روشن می کنند نتیجه قوه الکتریسیته است که در کار خانه چراغ برق احداث شده ، و آن قوه الکتریسیته هم خود از حرارتی که در آن کارخانه أحـداث می کنند فراهم آمده ، که آن حرارت نیز خود از سوختن ذغال یعنی ترکیب شدن ذغال با اکسیژن هوا نتیجه شده است ، و نیرو و کار مایه بدن انسان وحيوانهم از حرارت غریزی است که آن خوداز سوختن مواد بدن حادث می گردد ، وذغال که میسوزانیم و با آن تولید حرارت می کنیم چیزی نیست جز شاخ و برگ درختها و شاخ و برگ درختهـا هم از تجزيه و تركيب مواد خاك و آب وهواست ، که آن تجزیه و ترکیب در اثر حرارت و نور خورشید واقع شده است ، وعجب تر اینکه ، همین چیزی که حرارت می گوئیم خود چیزی نیست غیر از حرکت ذرات جسم ، و این مسئله به نبوت رسیده است که ، همه ذرات اجسام دائما در حال حرکت سریعی هستند که آن حرکت مخالف ومخل جاذبه است یعنی ازيك طرف در ذرات جسم قوه جاذبه هست که می خواهد آنها را بچسباند ، واز طرف ديگر يك حركت مردمی در آن ذرات هست که آنها را همواره از یکدیگر دور می کند ، و همین حرکت ذرات جسم است که چون به بدن انسان رسید و در اعصاب لامسه تأثير کرد ، در قوه مدرکه انسان به صورت حس گرمی در می آید ، وهر چه حرکت ذرات سریع تر و بیشتر باشد جسم حرارتش شدید تر است .


–۱۸۶–