برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۷۴۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

نتيجة فعل و انفعال اجزاء لايتجزی بر یکدیگر می باشد ، به عبارت دیگر ، اجزای لاینجزی جسمیت ندارند محلهایی هستند که وجـود حقیقی اصیل نامتناهی عملش در آنها صورت می پذیرد .

بهرجهت جهان مادی وعلم ما بر آن تنها علم به روابط و نسبت اجزاء است با یکدیگر ، وفقط صورت ظاهر را به ما می نماید . اگر بخواهیم به باطن پی ببریم چاره نداریم جز اینکه به درون وجـود خودمان بازگردیم و از امر باطن و حقیقت هیچ وسيلة ادراك و علم نداریم ، مگر اینکه قیاس به نفس بکنیم وچون چنین کردیم ، می- بینیم ناچاریم کلیه جهان را جاندار بـدانیم . وجـود بیجان معنی ندارد جز اینکه جانداری موجودات در مراتب ودرجات مختلف است وليکن يك حقيقت و يك وجود اصلی بر همه موجودات احاطه دارد که مبدأ فعل وانفعال اجزاء بر یکدیگر است ، و به او کثرت به وحدت منتهی می شود چون حقیقت را جزوواحد نمی توان تصور و تعقل کرد، ولیکن اینکه وحدت چگونه به صورت کثرت درمی آید نمی دانیم وعقل از فهم آن عاجز است ، واین مقدار را هم بیشتر به ذوق در می یابیم تا به عقل .

لته آن اصل كامـل را متشخص میداند، و شخصیت مطلق می نامد و شخصیت اشخاص دیگر بر تو ضعیف ناقصی از آن شخصیت است که در وجود های محدود واقع شده است ، و استقلال افراد به واسطه آن شخصیت است که لازمه آن می باشد.

هارتمان

[۱] این دانشمند که ولادتش در ١٨٤٦ و وفاتش در ١٩٠٦ روی داده اصول عقاید شوپنهاور را اختیار کرد، در اهمیت اراده و بدبینی نسبت به امر زندگانی و تصرفی در آن نمود به این وجه که شوپنهاور اراده را اصل دانست ، وعلم را فرع وخادم اراده پنداشت، ولی هارتمان به هگل نزديك شد از آن رو که علم را فرع وتابع اراده قرار نداد ، و آن دورا در عرض یکدیگر دانست و اصل وجـود را


  1. Edouard von Hartmann
–۱۹۴–