برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۷۸۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

و به تحقیق علمی و تدریس فنون مختلف مربوط به پزشکی اکتفا کرد. و در این فنون هم بیشتر به علی کلیات احوال بدن واعضا[۱] متوجه بود ، یعنی در واقع « جان شناسی »[۲] را فن خود قرار داده بود، ودر ضمن مطالعه این مباحث ناچار به چگونگی احوال واعمال مغر سر وبی ها (اعساب) برمیخورد و از این رو به اعمال دماغی متوجه میشد . واین امر اورا طبعاً به ملاحظه امورذهنی و آثاری که روحی می نامند کشانید، به عبارت دیگر، ازجانشناسی به روانشناسی رسید، و کم کم درین بحث مستغرق گردید و تبحر کامل در یافت ، چنانکه نخستین تصنیف مهم او در همین فن به ظهور رسید و از کتاب روانشناسی او نام بردیم .

تا کنون ما چندین بار در ضمن بيان تعليمات حكما ازروانشناسی سخن به میان آورده ایم ، و به اصول عقاید بزرگان این فن اشاره کرده ایم، ولیکن در این باب نیز مانند مباحث دیگر البته نمی توانستیم وارد تفصیل بشویم . درباره تحقیقات ویلیام جمز نیز جز این نمی توانیم کاری بکنیم ، و بنا براین همینقدر به اشاره می گوئیم، فیلسوفان پیشین مخصوصا آنها که حکمای الهی خوانده میشوند معتقد بودند که انسان گذشته از بدن و نفس حیوانی، دارای نفسی است که آنچه آثار روحی وعقلی می گویند ناشی از اراست ، و آن را جوهری مجردمی دانستند و درباره نفس و چگونگی پیدایش و تهذیب و تکمیل و باقی یا فانی بودن او بحث می کردند ، چنانکه در این مسائل هم در این کتاب اشاراتی به آن بحث ها کرده ایم .

از آنکه دانشمندان اروپا بدت حکمت را تجدید کردند ،و به تحقیقات تازه پرداختند، باز بسیاری از ایشان بهمان عقیده پیشینیان گرانیدند ، و بعضی هم مادی شدند و منکر جوهریت و تجر در بقای نفس گردیدند ، و از عقاید مختلفی که در این باب پیش آمد به اجمال

آگاه شدید.


  1. Physiology
  2. Biology یعنی معرفت امور مربوط به حیات .
–۲۳۲–